گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - ستایش سلطان ابراهیم

 

همه زمین و زمان خرمست و آبادان

به پادشاه زمین و به شهریار زمان

ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم

که روزگار نبیند به حق چو او سلطان

خدایگانی توقیع و ذکر او منشور

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۹ - مدح ارسلان بن مسعود

 

نگاه کن به بزرگی و جاه این ایوان

که برگذشته به رفعت ز تارک کیوان

نشسته سلطان بر تخت با جمال و کمال

که دور بادا چشم کمال ازین سلطان

ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۰ - مدح سیف الدوله محمود

 

چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن

کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن

چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند

چو یادم آید از دوستان و اهل وطن

سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۱ - وصف بهار و مدح آن شهریار

 

مقدمه چو درآمد ز لشگر نیسان

به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان

به باغ رایت عالیش سرو آزادست

به کوه مطرد رنگینش لاله نعمان

کنار باغ ز نورسته شاخ پر تیرست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵ - مدیح محمد بهروز

 

خدای عز و جل در ازل نهاد چنان

که جمله از دو محمد بود صلاح جهان

ز یک محمد گردد زمانه آسوده

ز یک محمد باشد شریعت آبادان

محمد قرشی و محمد بهروز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۰ - مدح عمادالدوله رشید خاص

 

چو کردم از هند آهنگ حضرت غزنین

بر آن محجل تازی نهاد بستم زین

شبی شده به من آبستن و من اندر وی

ز ضعف سمع و بصر سست مانده همچو جنین

هوا سیاه تر از موی زنگیان و شهاب

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۱ - ستایش علی خاص

 

تبارک الله بنگر میان ببسته به جان

ز بهر خدمت سلطان سپهبد سلطان

بلند رای علی خاص خسرو ابراهیم

که نه بقدرش چرخ است و نه به جودش کان

همی نتازد جز بهر نصرت اسلام

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۲ - ستایش استاد رشیدی

 

شب سیاه چو برچید از هوا دامن

زدوده گشت زمین را ز مهر پیرامن

ز برگ و شاخ درختان که بر زمین افتاد

فروغ مهر همه باغ کرد پر سوسن

چو برگ برگ گل زرد پاره پاره زر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۴ - نکوهش بروج دوازده گانه

 

ازین دوازده برجم رسید کار به جان

که رنج دیدم از هر یکی به دیگر سان

حمل سرود نوا شد به من همی شب و روز

چنانکه بختم ازو گشت رنجه و پژمان

بداد ثور بسی شیر اول و آخر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۹ - هم در مدح آن بزرگ

 

فراخت رایت ملک و ملک به علیین

کفایت ثقت الملک طاهربن علی

که قوت تن دادست و شادی دل دین

بهار کرد زمان و بهشت کرد زمین

سپهر قدر بزرگی که بر عدو و ولی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۷ - مدیح دیگر از آن پادشاه

 

مگر که هجران هست از چهار طبع جهان

که چار طبع مرا داد هر زمان هجران

دلم پر آتش گردید و گشت دیده پر آب

تنم چو باد سبک گشت و سر چو خاک گران

ببرد جانم جانان و زنده ماندم من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۹ - باز در مدح آن شهریار

 

به سوی هند خرامید بهر جستن کین

رکاب خسرو محمود سیف دولت و دین

گشاده چتر همایون چو آسمان بلند

کشیده رایت عالی بر اوج علیین

قرار برده ز برنده خنجر هندی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۶ - مدح سیف الدوله محمود

 

ز در درآمد دوش آن نگار من ناگاه

چو پشت من سر زلفین خویش کرده دو تاه

چگونه شاد شود عاشقی ز هجر غمی

که یار زیبا از در درآیدش ناگاه

ز شادمانی گفتم چو روی آن دیدم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۷ - مدیح سلطان مسعود

 

نخواست ایزد گر خواستی چنان شدمی

که من ز رتبت بر گنبد کیان شدمی

وگر سعادت کردی مرا به حق یاری

ندیم مجلس سلطان کامران شدمی

همه زبان شدمی در ثنا و بزم همه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۱ - مدح علی خاص

 

نگار من تویی و یار غمگسار تویی

وگر بهار نباشد مرا بهار تویی

جدا شدی ز کنار من و چنان دانم

که شب گرفته مرا تنگ در کنار تویی

چگونه یابم با درد فرقت تو قرار

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - ناله از قلعه نای

 

به جمله ما که اسیران قلعه ناییم

نشسته ایم و زیان کرده بر بضاعتها

نه مالهایی کآنگاه بود فایده داشت

نه سود دارد اکنون همی براعتها

همان کفست و نخیزد ازو سخا و کرم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - پیشگوئی منجم

 

مرا منجم هشتاد سال عمر نهاد

ز عمر دوستی امید من بر آن افزود

خدای داند من دل در او نمی بندم

که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود

تو خود چنین گیر آخر نه پنجه و دو گذشت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲ - مرثیت

 

چنان بگریم بر تو که هیچ کس نگریست

که هیچ وقت به فضل تو هیچ کس ناید

تو با زمانه گر بس نیامدی شاید

که هیچ مرد هنر با زمانه بس ناید

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - اسیر خوبان

 

اگر اسیر کسی ام که میر خوبان شد

نه من نخست کسی ام کاسیر خوبان شد

شکیب کردن نادلپذیر دان ز دلی

که بسته سخن دلپذیر خوبان شد

نباشد ایمن گر کوه را سپر سازد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - حسب حال

 

کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصیب

کدام غم که بدان مر مرا نبود نوید

اگر غم دل من جمله عمر می‌بودی

به گیتی اندر بی‌شک بماندمی جاوید

همی بپیچم از رنج چوشوشه زر

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode