مرا منجم هشتاد سال عمر نهاد
ز عمر دوستی امید من بر آن افزود
خدای داند من دل در او نمی بندم
که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود
تو خود چنین گیر آخر نه پنجه و دو گذشت
هر آنچه خوشتر گیتی ز عمر من بربود
امید خوشه چه دارم دگر که داس فنا
دو بخش تازه از گشت عمر من بدرود
فلک بفرسود آن قوت جوانی من
چو ضعف پیری آمد نداندش فرسود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به تفکر درباره عمر و گذر زمان میپردازد. او بیان میکند که با وجود گذشت هشتاد سال از عمرش، هنوز به دوستی و امید زندگی دل بسته است. شاعر به یادآوری میآید که در دنیای فانی، هیچچیزی پایدار نیست و از دست رفتن زندگی را میبیند. او به زوال جوانی خود اشاره میکند و میگوید که وقتی پیری به سراغش آمده، قدرت و انرژی جوانیاش را درک نکرده است. در نهایت، شاعر نسبت به آینده و عمر باقیماندهاش بیاهمیتی نشان میدهد و از اینکه روزی روزگار او را از زیباییهای زندگی محروم میکند، نگران است.
هوش مصنوعی: منجمی به من گفت که تا هشتاد سال عمر کردهام، اما امید من به دوستی باعث شد که به عمرم افزوده شود.
هوش مصنوعی: خدا میداند که من دل به او نمیسپارم، چرا که کسی که آسمان را طی کرده، به راحتی میتواند از دنیای ناپایدار بگذرد.
هوش مصنوعی: در نهایت، تو همانی هستی که به یادگار میمانی، نه اینکه فقط به گزراندن زمان بپردازی. هر چیزی که از زندگیام زیباتر و دلپذیرتر باشد، آن را از من گرفتهای.
هوش مصنوعی: دیگر چه امیدی میتوانم داشته باشم، وقتی که جای درخت زندگیام در حال چیده شدن است و لحظات عمرم یکی یکی در حال سپری شدن هستند.
هوش مصنوعی: زمان جوانی و قدرت من از بین رفت، اما وقتی که ضعف پیری به سراغم آمد، هیچ کس نفهمید که این قدرت چگونه از من رخت بربسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.