مگر که هجران هست از چهار طبع جهان
که چار طبع مرا داد هر زمان هجران
دلم پر آتش گردید و گشت دیده پر آب
تنم چو باد سبک گشت و سر چو خاک گران
ببرد جانم جانان و زنده ماندم من
که دید هرگز در دهر زنده بی جان
عجب نباشد اگر زنده ام که در تن من
مرکب است ز هجران او چهار ارکان
چو شد حرارت عشقش بر این دلم غالب
از این دو دیده گشادم من اکحل و شریان
اگر حرارت کمتر شود به رفتن خون
چرا حرارت من شد فزون ز رفتن آن
شبی گذشت مرا دوش دور از آن دلبر
سیاه و تیره چو دیدار و فکرت شیطان
سیه نبود ولیکن مرا سیاه نمود
سیاه باشد خود روز عاشق حیران
به چشم همچو هم آمد مرا سیاه و سپید
به حکم هر دو چو هم بود آشکار و نهان
چنان نمود به چشم من از درازی شب
نبود خواهد گویی که هرگزش پایان
چو خیل پروین بر آسمان پدید آمد
بنات نعش نهان شد ز گنبد گردان
پگاه دلبر دلجوی من ز حجره خویش
نهاد دست بر آن روی بیروان و توان
ز لعل و شکر در وی دمید باد به هم
هزاردستان گفتی که می زند دستان
چو گشت گویا آن بی زبان هزار آواز
گل مورد او گشت لاله نعمان
نگر چه گفت مرا گفت مرمرا درنی
که خیز و برجه مسعود سعدبن سلمان
مدیح گوی که فردا به شادکامی و لهو
شراب خواهد خوردن خدایگان جهان
سر ملوک جهان تاج خسروان محمود
که هر چه گویمش از مدح هست صد چندان
خدایگانی و شاهی که مدح و خدمت او
گزیده چون هنرست و ستوده چون احسان
به گاه بخشش مانند عیسی مریم
به گاه کوشش مانند موسی عمران
دو دست او به گه بزم بر ولیش جنان
حسام او به گه رزم بر عدو ثعبان
زمین شود چو هوا و هوا شود چو زمین
چو شد گران و سبک شاه را رکاب و عنان
خدایگانا شاها کیا تو آن ملکی
که در کمال تو عاجز شدست وصف و بیان
زمانه حرزی سازد همی از آن نامه
که سیف دولت محمود باشدش عنوان
به کشوری که به نامت کنند خطبه ادا
درو نبینند از قحط و از نیاز نشان
هر آن بنا که به نامت نهند بنیادش
به عمرها نکند دست حادثه ویران
هر آن دیار که ویران کند سیاست تو
فلک نداند کردنش هرگز آبادان
ز رای تست همه معجزات دهر پدید
ز لفظ تست همه مشکلات چرخ عیان
به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک
به نزد تیغ تو دشوار روزگار آسان
همیشه تا بود از آسمان زمین ساکن
کند به گرد زمین آسمان همی دوران
به قدر و رفعت مانند آسمان بادی
چو آسمانت روانت باد بر جهان فرمان
سپهر با تو بکرده به مملکت بیعت
زمانه با تو ببسته به خسروی پیمان
به عون دولت عالم به دوستان بسپار
به تیغ نصرت گیتی ز دشمنان بستان
بزن به باغ جلالت سرای پرده فتح
درو بگستر از انصاف و عدل شادروان
بساط خسروی اندر جهان فرو گستر
علامت ملکی از سپهر بر گذران
ز ملک خویش بناز و عدل خود برخور
به کام و لهو بپای و به عز و ناز بمان
تو شادمانه و سلطان اعظم ابراهیم
به روزگار تو همواره خرم و شادان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به حال و هوای عشق و هجران میپردازد. شاعر از درد هجران و عشق سخن میگوید و حسهای متضادی چون شادابی و اندوه را توصیف میکند. او بیان میکند که چطور عشق جانش را گرفته و به احساساتی چون آتش و آب منجر شده است. شاعر همچنین به وصف شبهای تاریک و بینهایی میپردازد که در آن دلبرش را نمیتواند ببیند و تفکراتش نیز او را آزار میدهد. در ادامه، او به ستایش از ملوک و خدایگان پرداخته و از صفات آنها، چون بخشش و انصاف، یاد میکند و دعا میکند که آنها در زمامداری خود موفق باشند. در نهایت، شاعر به امید روزهایی شاد و خرم اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر در چهار عنصر طبیعت هستی، در هر لحظه از زندگیام با دوری و جدایی روبهرو هستم.
هوش مصنوعی: دل من پر از آتش شد و چشمانم پر از اشک گردید. بدنم سبک مانند باد شد و سرم سنگین چون خاک.
هوش مصنوعی: عشق و دلبستگی، جانم را از من میبرد، اما من همچنان زندهام. این در حالی است که هرگز در عالم وجود، کسی را نداشتهام که زنده باشد و در عین حال بیجان.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر من زنده هستم، زیرا در وجود من نشانههایی از درد و فراق او وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق او در دل من چیره شد، از چشمهایم به اشکهای سیاه و رگهای خونی اشاره کردم.
هوش مصنوعی: اگر دما کاهش یابد، خون به راحتی در حرکت نیست. پس چرا حرارت درونی من بیشتر از حرکت خون شده است؟
هوش مصنوعی: شبی را گذراندم دور از آن معشوق سیاه و تیره، مانند دیدار و خیال شیطانی.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که چیزی یا کسی او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و حس سیاهی و غم را در او به وجود آورده است، در حالی که آن چیز یا فرد خودش سیاه نیست. به عبارت دیگر، عشق و احساسات عمیق او باعث شده که روزگارش تیره و غمناک به نظر برسد، حتی اگر در ظاهر دلیلی برای این حزن وجود نداشته باشد. عاشق در این وضعیت حیران و گیج مانده است.
هوش مصنوعی: چشم من هر دو رنگ سیاه و سفید را به یک شکل میبیند. پس از نظر هر دوی این رنگها، حقیقتی پنهان و آشکار وجود دارد.
هوش مصنوعی: شب آنقدر طولانی به نظر میرسد که انگار هیچگاه تمام نخواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که گروه ستارگان پروین بر آسمان نمایان میشود، ستارههای دنبالهدار (بنات نعش) از دید پنهان میشوند.
هوش مصنوعی: صبحگاه، معشوق دلنواز من از اتاق خود دستش را بر صورت زیبای خود گذاشت و توانست مرا مجذوب خود کند.
هوش مصنوعی: باد در اینجا بسان یک هنرمند ماهر عمل میکند که با دمیدن در لعل و شکر، جادوئی میآفریند. این حال اگر شبیه به صدای پلکانی باشد که از هم کوبیده میشوند، نوید از هنرنمایی و سازندگی میدهد. به گونهای که گویی دستانی متعدد با هم در حال نوازش و ایجاز هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که آن شخص بیزبان به زبان آمد، هزاران آواز شنید، و گلها برای او به لالهای زیبا تبدیل شدند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شاعر به نوعی هشدار میدهد که باید از حرفهایی که به او گفته میشود، پرهیز کند و زود اقدام کند. او به خود میگوید که نباید در افکار دیگران غرق شود و باید به فعالیت و تلاش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: ستایش کن که فردا، خدایان جهان در شادی و خوشگذرانی خواهند نوشید.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و جایگاه بلند محمود به عنوان پادشاه میپردازد. شاعر اشاره میکند که تاج و مقام او در میان پادشاهان درخشان است و هر چه درباره او بگوید، سرشار از ستایش و تحسین است و در واقع ناچیز است در برابر عظمتی که دارد.
هوش مصنوعی: خداوند و پادشاهی که مورد ستایش و خدمت قرار گرفته است، مانند هنری ارزشمند و نیکیای بزرگ است که مورد تحسین قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که بخشش میکنید، باید مثل عیسی مریم با محبت و مهر باشد و زمانی که تلاش میکنید، باید مانند موسی عمران با استقامت و پشتکار عمل کنید.
هوش مصنوعی: او در جشنها و مراسمها به یاری دوستانش میشتابد و در جنگها به مقابله با دشمنان میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که زمین به اندازهای سبک شود که مانند هوا به پرواز درآید و هوا به حدی سنگین شود که احساس کند مانند زمین است، در آن صورت سلطانی که از هر دو جهت به او نیاز است، نه به رکاب نیاز خواهد داشت و نه به افسار.
هوش مصنوعی: آیا تو، ای خداوند بزرگ، آن مقام والایی هستی که حتی وصف و بیان کمال تو از عهده تواناییها و الفاظ خارج شده است؟
هوش مصنوعی: زمانه برای خود نامهای میسازد که بر اساس آن، شمشیر سلطنت محمود شناخته میشود.
هوش مصنوعی: به کشوری که به نام تو در آن خطبه میخوانند، قحطی و نیاز را نمیبینند و مشکلات را احساس نمیکنند.
هوش مصنوعی: هر ساختمانی که به نام تو ساخته شود، هیچ حادثهای در طول عمر آن قادر نیست آن را ویران کند.
هوش مصنوعی: هر جا که سیاست تو باعث ویرانی شود، آسمان هرگز نمیتواند آن را آباد کند.
هوش مصنوعی: از نظر تو، تمامی معجزات تاریخ به وجود آمده و همه مشکلات جهان از کلمات تو پیداست.
هوش مصنوعی: در نزد دارایی و قدرت تو، مشکلات کوچک به نظر میرسند، اما در برابر قدرت و تندی تو، حتی روزهای خوب هم برای ما دشوار میشود.
هوش مصنوعی: همیشه تا وقتی که آسمان وجود دارد، زمین به دور آن میچرخد و این چرخش همواره ادامه دارد.
هوش مصنوعی: به اندازه و بزرگی مانند آسمان، بادی همچون آسمان تو، روان است و بر جهان حاکمیت دارد.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو در دنیا عهد بسته و زمانه به تو وفاداری نشان داده است.
هوش مصنوعی: با کمک بهبود وضعیت جهانی، دوستان را به حمایت از هم دعوت کن و با قدرت و حمایت، از دشمنان انتقام بگیر.
هوش مصنوعی: به باغ زیبایی خود برو و در خانهای که نماد پیروزی است، فضا را با انصاف و عدالت پر کن تا همه شاد شوند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، نشانهای از قدرت و سلطنت وجود دارد که به مانند یک گسترش یافته است. این علامت به ما میگوید که سرنوشت و حاکمیت در دست کیست و چگونه بر زندگی جاری تاثیرگذار است.
هوش مصنوعی: از سرزمین خود لذت ببر و از انصاف و عدالت خود بهرهمند شو. در شادی و تفریح بگذران و با افتخار و زیبا ویژگیهای خود را حفظ کن.
هوش مصنوعی: تو همیشه شاد و خوشحال هستی، مانند سلطان بزرگ ابراهیم که در زمان خود همیشه خوش زندگی میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.