گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷

 

پرستنده برخاست از پیش اوی

بدان چاره بی‌چاره بنهاد روی

به دیبای رومی بیاراستند

سر زلف برگل بپیراستند

برفتند هر پنج تا رودبار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۸

 

رسیدند خوبان به درگاه کاخ

به دست اندرون هر یک از گل دو شاخ

نگه کرد دربان برآراست جنگ

زبان کرد گستاخ و دل کرد تنگ

که بی‌گه ز درگاه بیرون شوید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹

 

چو خورشید تابنده شد ناپدید

در حجره بستند و گم شد کلید

پرستنده شد سوی دستان سام

که شد ساخته کار بگذار گام

سپهبد سوی کاخ بنهاد روی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰

 

چو خورشید تابان برآمد ز کوه

برفتند گردان همه همگروه

بدیدند مر پهلوان را پگاه

وزان جایگه برگرفتند راه

سپهبد فرستاد خواننده را

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۱

 

چو برخاست از خواب با موبدان

یکی انجمن کرد با بخردان

گشاد آن سخن بر ستاره شمر

که فرجام این بر چه باشد گذر

دو گوهر چو آب و چو آتش به هم

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲

 

میان سپهدار و آن سرو بن

زنی بود گوینده شیرین سخن

پیام آوریدی سوی پهلوان

هم از پهلوان سوی سرو روان

سپهدار دستان مر او را بخواند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۳

 

چو آمد ز درگاه مهراب شاد

همی کرد از زال بسیار یاد

گرانمایه سیندخت را خفته دید

رخش پژمریده دل آشفته دید

بپرسید و گفتا چه بودت بگوی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۴

 

پس آگاهی آمد به شاه بزرگ

ز مهراب و دستان سام سترگ

ز پیوند مهراب وز مهر زال

وزان ناهمالان گشته همال

سخن رفت هر گونه با موبدان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

به مهراب و دستان رسید این سخن

که شاه و سپهبد فگندند بن

خروشان ز کابل همی رفت زال

فروهشته لفج و برآورده یال

همی گفت اگر اژدهای دژم

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶

 

چو در کابل این داستان فاش گشت

سر مرزبان پر ز پرخاش گشت

برآشفت و سیندخت را پیش خواند

همه خشم رودابه بر وی براند

بدو گفت کاکنون جزین رای نیست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۷

 

چو شد ساخته کار خود بر نشست

چو گردی به مردی میان را ببست

یکی ترگ رومی به سر بر نهاد

یکی باره زیراندرش همچو باد

بیامد گرازان به درگاه سام

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۸

 

پس آگاهی آمد سوی شهریار

که آمد ز ره زال سام سوار

پذیره شدندش همه سرکشان

که بودند در پادشاهی نشان

چو آمد به نزدیکی بارگاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۹

 

بفرمود تا موبدان و ردان

ستاره‌شناسان و هم بخردان

کنند انجمن پیش تخت بلند

به کار سپهری پژوهش کنند

برفتند و بردند رنج دراز

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۰

 

چنین گفت پس شاه گردن فراز

کزین هر چه گفتید دارید راز

بخواند آن زمان زال را شهریار

کزو خواست کردن سخن خواستار

بدان تا بپرسند ازو چند چیز

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۱

 

زمانی پر اندیشه شد زال زر

برآورد یال و بگسترد بر

وزان پس به پاسخ زبان برگشاد

همه پرسش موبدان کرد یاد

نخست از ده و دو درخت بلند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲

 

پس آن نامهٔ سام پاسخ نوشت

شگفتی سخنهای فرخ نوشت

که ای نامور پهلوان دلیر

به هر کار پیروز برسان شیر

نبیند چو تو نیز گردان سپهر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۳

 

همی رند دستان گرفته شتاب

چو پرنده مرغ و چو کشتی برآب

کسی را نبد ز آمدنش آگهی

پذیره نرفتند با فرهی

خروشی برآمد ز پرده سرای

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۴

 

بزد نای مهراب و بربست کوس

بیاراست لشکر چو چشم خروس

ابا ژنده‌پیلان و رامشگران

زمین شد بهشت از کران تا کران

ز بس گونه گون پرنیانی درفش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵

 

بسی برنیامد برین روزگار

که آزاده سرو اندر آمد به بار

بهار دل افروز پژمرده شد

دلش را غم و رنج بسپرده شد

شکم گشت فربه و تن شد گران

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۶

 

بیامد یکی موبدی چرب دست

مر آن ماه رخ را به می کرد مست

بکافید بی‌رنج پهلوی ماه

بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی‌گزندش برون آورید

[...]

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۳۹
sunny dark_mode