گنجور

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۸ - اقامت شاه‌زاده بر لب دریا و کدا بر کوه

 

بود چون بحر و کان ز معنی پر

این یکی لعل دارد و آن یکی در

هر دو را خاتم و نگین کردند

نقش آن خاتم این‌چنین کردند

که چو آن شاخ مسند تمکین

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۹ - رفتن شاه پیش گدا و بشارت تخت‌نشینی

 

از قضا دور چرخ کاری کرد

شاه اندیشهٔ شکاری کرد

شاهبازی گرفت بر سر دست

باز گویی به شاخ سرو نشست

صفت باز خویش آغاز کرد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۰ - نامه نوشتن خسرو و خواستن شه‌زاده را از سیاحت کنار دریا

 

خوشنویسی که این رقم زده بود

بر ورق این‌چنین قلم زده بود

که فرستاد خسرو عادل

نامه‌ای سوی شاه دریادل

نامه‌ای در نهایت خوبی

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۱ - آمدن شه‌زاده به شهر و کیفیت استقبال او

 

شاه تا نامهٔ پدر برخواند

نیت شهر کرد و مرکب راند

جانب شهر عزم جولان کرد

یوسف از مصر میل کنعان کرد

سوی آن شاه کشور اقبال

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۲ - در صفت خزان و وفات کردن خسرو

 

این بود اقتضای لیل و نهار

که رسد افت خزان و بهار

شاخ سبزی که رفته بر افلاک

چهرهٔ زرد خود نهد بر خاک

باز چون وقت برگ‌ریز آمد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او

 

شاه را خواندی سوی خود خسرو

گفت از من وصیتی بشنو

عدل پیش آور پادشاهی کن

ظلم بگذار و هرچه خواهی کن

تا نبینی ز هیچ رهگذری

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۴ - ایضا فی الموعظه النصیحه

 

لاله‌زار جهان عجب باغی‌ست

که از آن باغ هر نفس داغی‌ست

نیست بوی نشاط در گل او

محنت‌افزاست صوت بلبل او

دهن غنچه‌اش که خندان‌ست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۵ - بر تخت نشستن شاه و توفیهٔ عهد با درویش

 

دور او همچو دور می خوش بود

همه عالم به دور وی خوش بود

هیچ کس را به دل غباری نه

هیچ خاطر به زیر باری نه

دل مظلوم از غم آسوده

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۶ - آمدن گدا به دربار شاه

 

چون ز الطاف شاه نیک‌اندیش

خبر آمد به عاشق درویش

زود برجست و رو به راه نهاد

قدم اندر حریم شاه نهاد

گفت شاید ز روی صدق و صفا

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۷ - به وصل رسیدن درویش و دوری او بار دیگر به جور رقیب

 

گفت راوی که شاه هر نفسی

آن گدا را همی نواخت بسی

خبر آمد که از فلان کشور

بر سر شاه می‌رسد لشکر

بی‌شمارست لشکر دشمن

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۸ - عزیمت کردن شاه بر سر خصم و ظفر یافتن او بر دشمن و کشته شدن رقیب

 

باز چون موسم زمستان شد

آتش از خرمی گلستان شد

همه کس رو به آفتاب نشست

همه عالم شد آفتاب‌پرست

بس که افسرده چون یخ افتادند

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۹ - عمر به سر کردن شاه و گدا با یکدیگر

 

چون سر زلف شب به دست آمد

قرص خورشید را شکست آمد

پیکر آسمان ملمع شد

چتر فیروزه‌گون مرصع شد

مردم از خواب دیده بربستند

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵۰ - در بی‌وفایی عمر

 

آه ازین منزلی که در پیش‌ست

که گذرگاه شاه و درویش‌ست

نه ازین دام می‌توان جستن

نه ازین بند می‌توان رستن

گر خوری همچو خضر آب حیات

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵۱ - در خاتمهٔ کتاب گوید

 

شکر لله که این خجسته کلام

شد به کام دل شکسته تمام

شکر دیگر که تا تمام شده

مجلس‌آرای خاص و عام شده

صفت اوست در زبان همه

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵۲ - حکایت به طریق تمثیل

 

کرکسی ژاژخای بی‌معنی

با همایی فتاد در دعوی

گفت کم نیست از تو پایهٔ من

زان که مقدار توست سایهٔ من

عاقلی گفتش ای فرومایه

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵۳ - مناجات

 

کردگارا به بی‌نیازی خویش

به کریمی و کارسازی خویش

به سهی‌قامتان گلشن ناز

به ملامت‌کشان کوی نیاز

به صفات جلال و اکرامت

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

بی تو، چندان که محنتست مرا

با تو چندان محبتست مرا

مردم و سوی من نمی نگری

بنگر کین چه حسرتست مرا

رخ نهفتی، ولی بدیده دل

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

مه ز جور فلک دوتا شده است؟

یا ز مه پاره ای جدا شده است

دل ز دستم شد و نیامد باز

تا بدست که مبتلا شده است؟

زلف را بیش ازین بباد مده

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

جان من، الله الله! این چه تنست؟

نه تن تست، بلکه جان منست

این که گل در عرق نشست و گداخت

همه از انفعال آن بدنست

صد سخن گفتمت، بگو سخنی

[...]

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode