آنکه هر دم زندم ناوک غم بر دل ریش
زود باشد که پشیمان شود از کرده خویش
بشنو این نکته که در مذهب رندان کفر است
رندی و عاشقی و آگهی از مذهب و کیش
جلوهگاه نظر شاهد غیبند همه
کعبه زاهد و کوی صنم و دیر کشیش
به نگاهی که کند دیده دل از دست مده
سفر وادی عشق است و خطرها در پیش
دل شد از هجر تو بیمار و نگفتم به طبیب
زانکه بیمار ره عشق ندارد تشویش
از کم و بیش ره عشق میندیش که نیست
عاشقان را به دل اندیشه ره از کم و بیش
ای دل این پند حکیمانه شنو از وحدت
خاطری ریش مکن تا نشوی زار و پریش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و غم ناشی از عشق و جدایی است. شاعر در آن به این نکته اشاره میکند که ممکن است فردی که دل را با عشق درگیر کرده، در آینده از کار خود پشیمان شود. او به عشق و رندی به عنوان یک مذهب خاص اشاره کرده و میگوید که جایی برای زهد و مراقبتهای سخت در عشق وجود ندارد. همچنین، شاعر به خطرات و چالشهای عشق اشاره میکند و تأکید میکند که نباید به کم و زیاد آن فکر کرد. در نهایت، او به دل هشدار میدهد که به خاطر عشق دچار درد و پریشانی نشود و به وحدت و یکپارچگی توجه کند.
هوش مصنوعی: آن کسی که همیشه با تیر غم مرا میزند، به زودی از کردهی خود پشیمان خواهد شد.
هوش مصنوعی: این نکته را در نظر بگیر که در عقاید رندها، عشق و نیکوکاری به نوعی نادرست تلقی میشود و دانش داشتن از مذهب و آیین نیز در آنجا به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: محل تماشا و زیبایی، جایی است که فقط خود خداوند حضور دارد. همه مکانها از جمله کعبه برای زاهدان، اماکن زیارتی و معابد برای کشیشان، در این نمایشگاه الهی محو میشوند.
هوش مصنوعی: به نگاهی که به تو میاندازد، دل را از دست نده، زیرا سفر به وادی عشق پر از خطرهای بسیاری است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری تو به شدت ناراحت و بیمار شده، اما به پزشک چیزی نگفتم، زیرا میدانم که بیماری عشق را نمیتوان با هیچ چیز دیگری درمان کرد و از آن نگران نیستم.
هوش مصنوعی: به راه عشق فکر نکن که این راه، مختص به عاشقانی است که فقط به دل خود توجه دارند و از مسائل جزئی غافلاند.
هوش مصنوعی: ای دل، این نصیحت هوشمندانه را گوش کن: از یکپارچگی فکر و احساس خود غافل نشو تا در نهایت دچار ناراحتی و بینظمی نشوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشهش ریش
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش
در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش
وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال
روشن و شاد به دیدار ولینعمت خویش
صدر اسلام عمادالدینْ بوبکر که هست
[...]
گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
عمرها بودهام اندر طلبت چاره کنان
سالها گشتهام از دست تو دستان اندیش
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
[...]
اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش
ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.