سامان حرف و صوت ندارد بیان ما
فردیست از کتاب خموشی زبان ما
مد نگاه عجز بود رمح جانستان!
کی میبرند صرفه ز ما دشمنان ما
از ما شکستگان به حذر باش، زانکه ما
تیغیم و همچو شیشه شکستن فسان ما
رنگ شکسته عرضه احوال عاشق است
حاجت به گفتگو نبود در میان ما
از اشتیاق آن برو آغوش، دور نیست
بیرون دود ز خانه خود گر کمان ما
واعظ، طریق مقصد ما راه باطنست
گردیده خامشی جرس کاروان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درونیات و احساسات عمیق انسانی میپردازد. شاعر از زبان خاموشی و عجز صحبت میکند و به این نکته اشاره دارد که در دنیای عشق، کلام و گفتوگو لازم نیست و احساسات خود به تنهایی میتوانند بیانگر عواطف باشند. او به وجود دشمنان و خطرات اشاره کرده و تاکید میکند که شکستهای گذشته نباید باعث ترس از آنها شود. در نهایت، شاعر به جستجوی حقیقت و راه باطن اشاره میکند که در خاموشی و سکوت پیدا میشود.
هوش مصنوعی: ترکیب کلمات و صداهای ما نمیتواند به درستی احساسات و افکار ما را منتقل کند، چرا که گفتگو و بیان ما تنها از سکوت و سکوتمان نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: نگاه ما در حالت ناتوانی و کمبود است، اما دشمنان ما هیچ گاه نمیتوانند از ما بهرهبرداری کنند.
هوش مصنوعی: از افراد ضعیف و شکستخورده دوری کن، زیرا ما مانند تیغ تیز هستیم و میتوانیم به آسانی آسیبزننده باشیم.
هوش مصنوعی: عشق و حال و روز عاشق در چهرهاش پیداست، نیازی به حرف زدن و توضیح بیشتر در مورد ما نیست.
هوش مصنوعی: از شدت اشتیاق به آن آغوش، دور نیست که دود از خانه خود بیرون برود اگر کمان ما بکشیم.
هوش مصنوعی: ای واعظ، مسیر رسیدن ما به هدف، درونی و باطنی است و سکوت صدای زنگ کاروان ما را در بر گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرور از حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.