گنجور

 
ترکی شیرازی

ای زخم های پیکرت از اختران فزون

وی چهره ات زخون گلوی تو لاله گون

مقتول چون تو دیده ندیده است تا به حال

قاتل چو شمر، کس نشنیده است تا کنون

جرمت چه بود شمر سرت از قفا برید

افکنده پاره پاره تنت را به موج خون

خولی سرت نهاد به خاکستر تنور

جایی دگر نداشت مگر آن لعین دون

ای کاش! آسمان به زمین، سرنگون شدی

آن دم که بر زمین، شدی از صدر زین نگون

آن دم که خون پیکر پاکت به خاک ریخت

چون آسمان، زمین شدی ای کاش بی سکون

آن دم که شد برون ز تنت جان ز تشنگی

ای کاش! جان شدی ز تن انس و جان برون

چون پیکر تو گشت گلدکوب اسب ها

زیر و زبر چرا نشد این چرخ نیلگون؟

در ماتم تو ای شه گلگون قبای عشق

«ترکی» به جای اشک، چکد خونش از عیون