فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت
لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود
تیریست که جستهست ز آغوش کمانت
در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟
برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت
از ریگ روان بیش بود چاه در این راه
سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت
بیغوله دنیا نبود جای نشستن
شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت
صوفی ، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید
تقوا بلد راه خرابات مغانت
رنجت شود آسودگی دولت جاوید
گر عشق ستاند، ز غم سود و زیانت
ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری
پرورده ام از ناز میان دل و جانت
پیمان محبت مگسل زآنکه قدیم است
پیوند رگ جان من و موی میانت
بخرام فروهشته به بر طره پرچین
ای چشم تماشای دو عالم نگرانت
خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری
یارب نکشد بار دل پیر و جوانت
ترسم که رسایی نکند پایه بختم
ای مایهٔ اقبال، بلند است مکانت
زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟
جایی که سپهر است ز خونابه کشانت
از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟
ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت
ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن
شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت
آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست
تأثیر کند در جگر سنگ فغانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر درباره عشق، درد و زندگی پرداخته است. شاعر از فرسودگی و زحمتهای زندگی میگوید و به تضاد میان آرامش و رنج اشاره میکند. او به زیباییهای عشق و تمنا اشاره کرده و از تهدیدات دنیا و بیثباتی آن سخن میگوید. همچنین بر اهمیت ارتباط عاطفی و پیوندهای محکم تأکید میکند و به ناپایداری دنیا و اثرات آن بر دل و جان انسان اشاره دارد. در نهایت، شاعر به دنبال آسودگی و آرامش در عشق است و بر قدرت آن برای بهبود حال و آینده تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دندانهایت به خاطر نعمتهای زیادی که مصرف کردهای خراب و فرسوده شدهاند، اما زبانت همچنان از شکایت و نارضایتی یک لحظه هم آرام نمیگیرد.
هوش مصنوعی: فرصت، مانند یک گنج باارزش است که در دستان تو قرار دارد، درست مانند تیری که از کمانت رها شده و به سمت هدفش میرود.
هوش مصنوعی: در باغ آرزوها، نخل آرزوی تو چه نشانهای دارد؟ باد خزان از هر سو به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: در این مسیر پرخطر، اگرچه شنها روان هستند و به چشم نمیآید، اما در زیر آنها چاهی وجود دارد. ای نفس، مراقب باش و دچار طغیان نشو، زیرا به تو اجازه و اختیار دادهاند که در این سرنوشت پیش بروی.
هوش مصنوعی: دنیا مکانی نیست که بتوان در آن به آرامش نشست. ای فردی که قدمهایت سست و ناتوان است، بر سر راهت مانعی وجود دارد که به تو هشدار میدهد.
هوش مصنوعی: صوفی، چه فایدهای دارد که تو به سیر و سلوک پرداختهای، در حالی که تقوا و پرهیزگاری نتوانسته راه و مسیر زندگی معاصرت را روشن کند؟
هوش مصنوعی: اگر عشق بر دل حاکم شود، رنجهای تو به آسایش و آرامش در زندگی جاودان تبدیل خواهد شد، حتی اگر از غم و نفع و زیان دنیا دور بمانی.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبای خوشاندام، لطفی کن و سایهات را از من دور نساز. من به خاطر محبت و ناز تو، از دل و جانم پرورش یافتهام.
هوش مصنوعی: دوستداشتن را رها نکن، زیرا پیوند عمیقی میان روح من و موهای تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: به آرامی از کنار موهای پرچین خود بگذر و به چشمان زیبایت که نگاه شنیداری از دو جهان را به خود جلب کردهاند، توجه کن.
هوش مصنوعی: به خاطر سنگینی دلش، قدمهایش خم شده و این نه به خاطر پیری، بلکه از اندوهی است که بر دوش دارد. ای خدای بزرگ، نگذار که سنگینی دل، جوانان و پیران را تحت فشار قرار دهد.
هوش مصنوعی: میترسم که سرنوشت و شانس من به خوبی برآورده نشود، ای منبعِ خوشبختی، جایگاه تو بسیار بلند و معتبر است.
هوش مصنوعی: به کجا بروم تا از این خمرهی عشق مست شوم؟ جایی که آسمان پر از آثار درد و رنج توست.
هوش مصنوعی: تو که در دامن خود شراب را داری، از درد و رنج دل من چه میدانی؟
هوش مصنوعی: دل ما را آرزوی بوسهای میکند و لبهای شیریندهنان مانند کسانی هستند که به خاطر خواب و خمیازه کشیدن، دعوت میکنند.
هوش مصنوعی: تو شعلهای هستی که آتش سوزان دلهای دیگران را برمیانگیزد، ولی مثل تو هیچکس نیست که بر دل سنگی تأثیر بگذارد و فریادش را بلند کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای راحت جان ما ز دو مرجانت
رنج دل ما زچشم پر دستانت
ما راکه جراحت است بر سینه و دل
بر سینه ز تیر و بر دل از پیکانَت
از خوی تو خستهایم و از هجرانت
در دست تو عاجزیم و در دستانت
نوش از کف تو مزیم و از مرجانت
در از لب تو چینم و از دندانت
چون نیست، گر از پیش روی، پیشانت
ور راه ز پس قطع کنی پایانت
صد راه ز هر ذرّه همی برخیزد
تا خود به کدام ره درافتد جانت
ای قبّه ی عرش گوشه ی ایوانت
دندان پلنگ بر کند سگبانت
عنقای سپهر صید گیر مگست
بازوی چنار بشکند فرمانت
ساقی که هلاکم ز غم هجرانت
هر جا که روی دست من و دامانت
رفتی هزار دل هلاک از غم تست
باز آی که صد هزار جان قربانت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.