دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا
فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا
سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است
کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا
دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب
تا بوسه ای دهد ز شکر خوبتر مرا
رویت گل و لبت شکر و این عجب که نیست
جز درد سر به حاصل ازان گل شکر مرا
گفتم لب ترا که مرا عشوه ای بده
از خود نداد عشوه کسی را مگر مرا
چون من ترا درون دل خویش داشتم
آخر چه دشنه داشته ای در جگر مرا
با خسروت شمار وصال است هر شبی
یک شب هم از طفیلی خسرو شمر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگیاش به محبوب سخن میگوید. او از تأثیر زلف محبوب بر دلش و حسی که از بوسهاش میگیرد، صحبت میکند. دل سنگین محبوب را با سنگ مرمر مقایسه میکند و از غم و درد ناشی از عشقش شکایت میکند. شاعر به زیبایی محبوبش اشاره میکند و میگوید که دیدن او فقط دردسر برایش به همراه دارد. او از عشقش میخواهد که عشوهای به او بدهد، اما احساس میکند که همه چیز به او تعلق ندارد و در نهایت به حسرت و غم عشقش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زلف و موهای تو با یک نگاه دل مرا دیوانه کرد و فریاد من از آن دو رشته موی سیاه توست.
هوش مصنوعی: دل پر از غم تو به اندازهای سنگین است که حتی از سنگ مرمر هم سنگینتر به نظر میرسد. این غم مانند کوه بر روی دلم سنگینی میکند و مرا تحت فشار قرار میدهد.
هوش مصنوعی: دیروز چشمانت با اشارهای به لبهایم نشان دادند که میخواهی بوسهای شیرین و دلنشین به من تقدیم کنی.
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو مانند گل است و لبهایت مانند شکر میمانند. حیرتآور است که این زیبایی فقط برای من دردسر ساز شده و جز دردسر چیزی برایم به ارمغان نیاورده است.
هوش مصنوعی: به او گفتم که لبخندی به من بزند و محبتش را به من نشان دهد، اما او هیچ عشوهای به کسی نداد مگر به من.
هوش مصنوعی: وقتی که من تو را در دل خود داشتم، دیگر چه نیازی به زخم زدن به من بوده است؟
هوش مصنوعی: هر شبی که به وصالت میرسیم، شب مهمی است. اما من احساس میکنم که به خاطر محبت و عظمت تو، باید ارزش و اهمیت خود را نسبت به چنین شبی بفهمم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد
[...]
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بیتو خواب و خورد نباشد مرا رواست
[...]
ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
[...]
آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
[...]
بر قول مدعی مکش ای فتنهگر مرا
گر میکشی بکش به گناه دگر مرا
پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست
بی اعتبار کرده فلک اینقَدَر مرا
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.