گنجور

 
ترکی شیرازی

جانا! چرا نپوشی بر روی خود نقابی؟

تا کی گشاده رویی تا چند بی حجابی؟

یا رو، گشاده مگذار پا از سرای بیرون

یا بر رخت بیفکن از زلف خود نقابی

مشتاقم آن چنان من بر لعل می پرستت

چون شب نشین به خوابی یا تشنهٔ برآبی

شب ها به وعدهٔ وصل پیوسته مانده تا صبح

گوشم به راه پیغام، چشمم به فتح بابی

از قامت دل آرا، وز عارض سمن سا

چون سرو بوستانی، چون قرص آفتابی

آن چشم سرمه سایت، وان خال دل ربایت

جادوی فتنه بازی ست، هندوی بی کتابی

آن لعل آبدارت، وان زلف تابدارت

آن درج پر ز گوهر، وین خم به خم طنابی

لطفت به حالت دوست، قهرت به جای دشمن

آن آیتی ز رحمت، وین آیت عذابی

ملک وجود «ترکی» ویرانه شد ز عشق ات

شه کی خراج گیرد از کشور خرابی؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی

دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی

زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد

ساقی برات ما ران بر عالم خرابی

گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم

[...]

عطار

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی

در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب

زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی

هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری

هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی

گر عکس عارض تو، بر صحن عالم افتد

[...]

مولانا

بوی کباب داری تو نیز دل کبابی

در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی

زین سر چو زنده باشی تو سرفکنده باشی

خود را چو بنده باشی ما را دگر نیابی

ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن

[...]

حکیم نزاری

ای صورت خیالت در پیش من شرابی

وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی

از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری

وز زلفِ تاب‌دارت در جانم اضطرابی

شب‌های تا به روزم از دیده رفته سیلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه