زینسان که خو گرفت دلم با وصال تو
وای من آن زمان که نبینم جمال تو
مردم ز فرقت تو کجا رفت آنکه من
هر لحظه دیدمی رخ فرخنده فال تو
بینم جهان به روی تو روی تو گوییا
چشم من است و مردمک چشم خال تو
شد سایه ها ز پرتو روی تو جمله نور
ای آفتاب حسن مبادا زوال تو
تا رفته ای چو خواب خوش از چشم اشکبار
حقا که نیست در نظرم جز خیال تو
دارم سری نهاده به راهت که مست ناز
ناگاه دررسی و شود پایمال تو
جامی چه حاجت است به گفتن چو زد رقم
بر لوح چهره کلک مژه وصف حال تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از احساس عمیق خود نسبت به محبوبش سخن میگوید. او از اشتیاق و محبت خود به معشوق میگوید و اینکه زندگیاش بدون دیدن او دشوار است. عشق او به محبوب بهقدری عمیق است که تمام جهان را در چشم او میبیند و زیباییاش را همچون نور آفتاب میداند. شاعر تاکید میکند که حتی در غیاب معشوق، تنها خیالش در ذهنش باقی مانده و دلش برای او تنگ است. او همچنین بیان میکند که محبت و زیبایی محبوبش چنان در او نفوذ کرده که همه چیز را تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: این دل من به دیدن تو عادت کرده است و حالا که به وصالت رسیدهام، وای بر من وقتی که دیگر نتوانم چهرهات را ببینم.
هوش مصنوعی: مردم از جدا شدن تو کجا رفتهاند، آنکه من هر لحظه چهره خوشیمنی را میدیدم که نشانه خوبی برای تو بود.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد. گوینده احساس میکند که تمام دنیا فقط به خاطر معشوق و چهرهاش میباشد و در واقع او را به عنوان مرکز توجه و نگاهش میبیند. خال معشوق نیز نمادی از زیبایی خاصی است که به آن توجه میشود. این تصویر نشاندهنده عمیقترین عشق و وابستگی به معشوق است.
هوش مصنوعی: سایهها از تابش چهرهات پر شدهاند، ای خورشید زیبایی، نکند که زوال یابی و خاموش شوی.
هوش مصنوعی: زمانی که تو رفتهای و من با چشمان پر از اشک به خواب میروم، واقعاً در ذهنم جز تصور تو چیزی نیست.
هوش مصنوعی: من در راه تو سر بر زمین نهادهام، تا ناگاه با زیباییات مرا مست کنی و بر من پا نگذاری.
هوش مصنوعی: به چه دلیلی نیاز به توضیح دادن دارد، وقتی که خط مژهات بر چهرهات حکایت حال تو را نوشته است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آراسته است روی جمال از جمال تو
بر بسته باد چشم کمال از جلال تو
ای دیده من جمال خود اندر جمال تو
آیینه گشتهام همه بهر خیال تو
و این طرفهتر که چشم نخسپد ز شوق تو
گرمابه رفته هر سحری از وصال تو
خاتون خاطرم که بزاید به هر دمی
[...]
ای ماه آسمان لطافت جمال تو
ترسم همیشه بر تو ز عین الکمال تو
همچون سواد چشم و سوید ای دل مرا
نور و سرور دیده و دل داد خال تو
از بسکه با تو راست دلم گر چه کج بود
[...]
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کـاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
[...]
تا جان ماست مونس خیل خیال تو
بودم همیشه مست شراب وصال تو
کردیم پاک آینه دل ز زنگ غیر
تا رو در آینه بنماید جمال تو
رخسار تو بحسن و جمالست بی نظیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.