حجاب از رخ فکن دلبر که زارم
مرا مگذار اندر انتظارم
بگیر از روی ماهت برقع ناز
که دور از نور رخسارت به نارم
یکی سرگشتهام در دشت عشقت
ز تیر یک نگاهت دلفگارم
چنارآسا فروزم آتش از دل
ز سوز محنت و اندوه یارم
به جای شهد نوشم زهر غم را
میان اهل عالم خوار و زارم
الا ای شوخ بیپروا نگاهی
به سوی من نما امیدوارم!
ندانم باعث جبر و جفایت
به طغرل چیست ای زیبانگارم؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کُنون، گر تو نباشی جفت و یارم،
نیارایی به شادی روزگارم.
مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
زنش گفتا که من بیمار و زارم
عرابی گفت من تیمار دارم
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم
به آب دیده دست از خود بشویم
کنون کز دست بیرون شد نگارم
نگارا، بر تو نگزینم کسی را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.