گنجور

 
طغرل احراری

خجالت مایه‌ام وضع پریشانیست بنیادم

گلاب خجلت از سنبل کشد تصویر بهزادم

نگاه حیرتم از نقش پای او سبق گیرد

مگر عکس رخ آیینه بود سرمشق استادم!

معمای سر زلفش به جز از شانه نکشاید

ازآن در باغ زیر سایه موزون شمشادم

سپند داغ رشکم سوخت از دل سر نزد ناله

تو پنداری به سنگ سرمه خوابیدست فریادم

به سودای خیالش شهره آفاق گردیدم

تمنای وصالش داد نام و ننگ بر بادم!

شکست دل به سنگ یائس پیغامیست جمشیدی

صدای کاسه‌چینی دهد فغفور را یادم!

ازآن گریده‌ام در اوج دانش طغرل معنی

به قید لفظ نازک بس که شاهین بود صیادم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode