ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز
در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز
در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز
وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز
هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز
هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز
آن دل که به رخسار تو دزدیده نظر کرد
او را به سر زلف نگونسار درآویز
و آن جام که به دام سر زلف تو درافتاد
قیدش کن و بسپار بدان غمزهٔ خونریز
در شهر ز عشق تو بسی فتنه و غوغاست
از خانه برون آ، بنشان شور شغب خیز
چون طینت من از می مهر تو سرشتند
کی توبه کنم از می ناب طرب انگیز؟
ای فتنه، که آموخت تو را کز رخ چون ماه
بفریب دل اهل جهان ناگه و بگریز؟
خواهی که بیابی دل گم کرده، عراقی؟
خاک در میخانه به غربال فرو بیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره لذتهای عشق و مینوشی است. شاعر از ساقی میخواهد که شراب را با شکر و خنده بیافریند و به بزم بیاورد. او از توبه و پرهیز خسته شده و دلش برای زیباییها و مینوشی تنگ است. شاعر از جذابیتهای صورت و زلف محبوبش صحبت میکند و میگوید که دلهای زیادی را به دام عشق انداخته است. همچنین اشاره به فتنه و شلوغی ناشی از عشق در شهر دارد و از عشق ناب و شیرین خود نمیتواند دست کشد. او در انتها به عشقش میبالد و به دلی دلبسته شده اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، با لبخند شیرینت شراب شاداب را به من بده، زیرا من از سختگیری و دوری از لذتها به جان آمدهام.
هوش مصنوعی: در مهمانی، از زیبایی چهرهات مانند دوصد شمع روشنی پخش کن و از شراب شیرین و نقلهای خوشمزه بریز.
هوش مصنوعی: هر لحظه از نگاه عاشقانهات، شیوهای جدید برای فریب دادن آغاز میشود و هر دم با ناز و زیباییات، شور و شوقی تازه در دل میافکنی.
هوش مصنوعی: دل که به چهره تو نگاه کرده، باید در حلقه زلفی که به زمین افتاده و کج شده، گرفتار شود.
هوش مصنوعی: آن جامی که به خاطر موی تو به دام افتاد، تنها آن را به چنگ گرفته و به آن نگاه تلخ و خونی تو بسپار.
هوش مصنوعی: در شهر به خاطر عشق تو آشفتگی و هیاهوی زیادی وجود دارد. از خانه بیرون بیا و این شور و هیجان را آرام کن.
هوش مصنوعی: چون ذات من از عشق و محبت تو شکل گرفته است، چه زمانی میتوانم از نوشیدن شراب خوشطعم و شادابکننده دست بردارم؟
هوش مصنوعی: ای فتنه، چه کسی به تو یاد داد که با زیباییات دلهای مردم را به راحتی فریب دهی و ناگهان از آنها دور شوی؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دل گمشدهات را پیدا کنی، باید به جادهٔ عشق و وسوسه وارد شوی و سختیهای آن را تحمل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز
با پسته ی شیرین ز شکر شور برانگیز
تلخست مِی از دست حریفان تُرُش روی
در ده قدحی از لب شیرین شکر ریز
بنشست زباد سحری شمع شبستان
[...]
عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز
دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز
روزیکه شهیدان علم داد برآرند
شرمنده فرهاد بود خسرو پرویز
طوطی همه خاییده سخن گفت ز شکر
[...]
تا چند به خونریز هلالی شدهای تیز؟
از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز
شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز
مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز
روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
[...]
دارم دلی از داغ تمنای تو لبریز
چون کاغذ آتش زده غربال شرربیز
چون شمع مپرسید ز سامان بهارم
سیلاب بنای خودم از رنگ عرقریز
تحقیق ز صنعتگری وهم مبراست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.