گنجور

 
عراقی

ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز

در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز

در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز

وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز

هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز

هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز

آن دل که به رخسار تو دزدیده نظر کرد

او را به سر زلف نگونسار درآویز

و آن جام که به دام سر زلف تو درافتاد

قیدش کن و بسپار بدان غمزهٔ خونریز

در شهر ز عشق تو بسی فتنه و غوغاست

از خانه برون آ، بنشان شور شغب خیز

چون طینت من از می مهر تو سرشتند

کی توبه کنم از می ناب طرب انگیز؟

ای فتنه، که آموخت تو را کز رخ چون ماه

بفریب دل اهل جهان ناگه و بگریز؟

خواهی که بیابی دل گم کرده، عراقی؟

خاک در میخانه به غربال فرو بیز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز

با پسته ی شیرین ز شکر شور برانگیز

تلخست مِی از دست حریفان تُرُش روی

در ده قدحی از لب شیرین شکر ریز

بنشست زباد سحری شمع شبستان

[...]

اهلی شیرازی

عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز

دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز

روزیکه شهیدان علم داد برآرند

شرمنده فرهاد بود خسرو پرویز

طوطی همه خاییده سخن گفت ز شکر

[...]

هلالی جغتایی

تا چند به خون‌ریز هلالی شده‌ای تیز؟

از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز

شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز

مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز

شیخ بهایی

روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز

نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز

شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز

این بود مرا فایده از دیدن تبریز

ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
بیدل دهلوی

دارم دلی از داغ تمنای تو لبریز

چون‌ کاغذ آتش زده غربال شرربیز

چون شمع مپرسید ز سامان بهارم

سیلاب بنای خودم از رنگ عرق‌ریز

تحقیق ز صنعتگری وهم مبراست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه