بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز
با پسته ی شیرین ز شکر شور برانگیز
تلخست مِی از دست حریفان تُرُش روی
در ده قدحی از لب شیرین شکر ریز
بنشست زباد سحری شمع شبستان
ای شمع شبستان من غمزده برخیز
بفشان گره طرّه ی مشکین پریشان
وز سنبل تر غالیه بر برگ سمن ریز
آن دل که بیک تیر نظر صید گرفتی
از سلسله ی سنبل شوریده در آویز
ای آب رخم برده از آن لعل چو آتش
وی خون دلم خورده بدان غمزه ی خونریز
گویند که پرهیز کن از مستی و رندی
با نرگس مستت چه زند توبه و پرهیز
فرهاد اگرش دست دهد دولت شاهی
بی شکّر شیرین چه کند ملکت پرویز
خواجو چه کنی ناله و فریاد جگر سوز
گُلرا چه غم از نعره ی مرغان سحرخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز
در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز
در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز
وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز
هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز
[...]
عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز
دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز
روزیکه شهیدان علم داد برآرند
شرمنده فرهاد بود خسرو پرویز
طوطی همه خاییده سخن گفت ز شکر
[...]
تا چند به خونریز هلالی شدهای تیز؟
از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز
شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز
مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز
روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
[...]
دارم دلی از داغ تمنای تو لبریز
چون کاغذ آتش زده غربال شرربیز
چون شمع مپرسید ز سامان بهارم
سیلاب بنای خودم از رنگ عرقریز
تحقیق ز صنعتگری وهم مبراست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.