حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲
حالِ خونین دلان که گوید باز؟
وز فلک خونِ خُم که جوید باز؟
شرمش از چشمِ مِی پرستان باد
نرگسِ مست اگر بروید باز
جز فَلاطونِ خُم نشینِ شراب
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳
بیا و کَشتیِ ما در شَطِ شراب انداز
خروش و وِلوِله در جانِ شیخ و شاب انداز
مرا به کَشتیِ باده درافکن ای ساقی
که گفتهاند نِکویی کن و در آب انداز
ز کویِ میکده برگشتهام ز راهِ خَطا
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴
خیز و در کاسهٔ زر آبِ طَرَبناک انداز
پیشتر زان که شَوَد کاسهٔ سَر خاک انداز
عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است
حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز
چشمِ آلودهنظر، از رخِ جانان دور است
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵
برنیامد از تمنّایِ لَبَت کامم هنوز
بر امید جامِ لعلت دُردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سرِ زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آبِ آتشگون که من
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶
دلم رمیدهٔ لولیوَشیست شورانگیز
دروغوَعده و قَتّالوَضع و رنگآمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷
ای صبا گر بُگذری بر ساحلِ رودِ اَرَس
بوسه زن بر خاکِ آن وادی و مُشکین کُن نَفَس
منزلِ سَلمی که بادَش هر دَم از ما صد سلام
پُر صدایِ ساربانان بینی و بانگِ جرس
مَحمِلِ جانان ببوس، آنگه به زاری عَرضه دار
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس
من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد
از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس
قصرِ فردوس به پاداشِ عمل میبخشند
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹
دلا، رَفیقِ سفر بختِ نیکخواهت بس
نسیمِ روضهٔ شیراز، پیکِ راهت بس
دگر ز منزلِ جانان سفر مَکُن درویش
که سِیرِ معنوی و کُنجِ خانقاهت بس
وگر کمین بِگُشایَد غمی ز گوشهٔ دل
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰
دردِ عشقی کشیدهام که مَپُرس
زهرِ هجری چشیدهام که مَپُرس
گشتهام در جهان و آخرِ کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوایِ خاکِ دَرَش
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱
دارم از زلفِ سیاهش گِلِه چندان که مَپُرس
که چُنان ز او شدهام بی سر و سامان که مَپُرس
کَس به امّیدِ وفا ترکِ دل و دین مَکُناد
که چُنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزارِ کَسَش در پِی نیست
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲
باز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش
وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش
زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳
اگر رفیقِ شفیقی، درست پیمان باش
حریفِ خانه و گرمابه و گلستان باش
شِکَنجِ زلفِ پریشان به دستِ باد مده
مگو که خاطرِ عُشّاق، گو پریشان باش
گَرَت هواست که با خِضْر همنشین باشی
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴
به دورِ لاله قدح گیر و بیریا میباش
به بویِ گُل نفسی همدمِ صبا میباش
نگویمت که همه ساله مِی پرستی کن
سه ماه مِی خور و نُه ماه پارسا میباش
چو پیرِ سالِک عشقت به مِی حواله کند
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵
صوفی گُلی بچین و مُرَقَّع به خار بخش
وین زهدِ خشک را به مِی خوشگوار بخش
طامات و شَطح در رَهِ آهنگِ چنگ نِه
تسبیح و طَیلَسان به مِی و مِیگُسار بخش
زُهدِ گران که شاهد و ساقی نمیخرند
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶
باغبان گر پنجروزی صحبتِ گل بایدش
بر جفایِ خارِ هجران صبرِ بلبل بایدش
ای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی مَنال
مرغِ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رندِ عالمسوز را با مصلحتبینی چهکار
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش
جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸
شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سِماطِ دَهرِ دونپرور ندارد شهدِ آسایش
مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش
بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹
خوشا شیراز و وضعِ بیمثالش
خداوندا نگه دار از زَوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمرِ خضر میبخشد زلالش
میانِ جعفرآباد و مُصَلّا
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰
چو برشکست صبا زلفِ عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
کجاست همنفسی؟ تا به شرح عرضه دَهَم
که دل چه میکشد از روزگارِ هجرانش
زمانه از ورقِ گُل مثالِ رویِ تو بست
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱
یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
میسپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش
گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش
گر به سرمنزل سلمی رَسی ای بادِ صبا
[...]
