گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩۵

 

آنکس که بود بعلم و حکمت عالی

بر گفته او نقیض آرم حالی

گوید که خلاء نزد خرد هست محال

کندوله من هست زگندم خالی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩۶

 

اگر بروی ترش کار فقر راست شدی

کدوی سرکه بدی با یزید بسطامی

و گر بخرقه ازرق تمام گشتی کار

تغار نیل بدی شیخ احمد جامی

و گر برقص کسی شهره و علم بودی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩٧

 

ایدل ار چشم عقل بگشائی

و آنچه نیکست و آنچه بد بینی

شودت روشن آنکه هر که کند

مایه عمر نقد خود بینی

همچو حمال برف با همه رنج

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩٨

 

ایدل نصیحتی کنم ار زانکه بشنوی

نا داده آب کشت سعادات ندروی

ز نهار در نهان نکنی آن معاملت

کانگه که آشکار شود زان خجل شوی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩٩

 

اگر به جستن کار شگرف می‌خواهی

که قاصدی بفرستی و حال بنمائی

بجوی همنفسی کار ساز و راد و درست

بدو فرست که تا بند بسته بگشائی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٠

 

این بزرگان که بنوخاستگان مشهورند

نرسیدست بر ایشان ز کرم جز نامی

چون ندانند که انعام چه باشد بمثل

نتوان داشت ازیشان طمع انعامی

هر یکی را که تو پاشنده قومش دانی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠١

 

افضل عالم حکیم ای آنکه رای روشنت

در شب تاریک فکرت موی بشکافد همی

فرقه‌ای بر گفته ابن حسام آشفته‌اند

باز جمعی را زبان از اوحدی لافد همی

چون تویی در شعر و نقد شاعری استاد وقت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٢

 

ای صاحبی که یابد از لطف دلگشایت

محبوس چاه محنت از بند غم رهائی

گر پرتوی ز رایت بر خاک تیره افتد

هر ذره آفتابی گردد بروشنائی

آنم که فکر بکرم با زیور مدیحت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٣

 

ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی

گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری

بحر سحائب کرم کان مواهب نعم

مهر سپر مهتری اختر برج سروری

خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠۴

 

بحر جود و کرم جمال الدین

ای به رخ فرخ و مبارک پی

نشر صیت سخاوتت به جهان

کرد منسوخ جود حاتم و طیّ

با جوادی تو عجب نبود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠۵

 

با حریفان بر بساط دهر ای نیکوخصال

راستی کن پیشه همچون سرو اگر آزاده‌ای

گر بکوشی در شرف ز آبا زیادت می‌شوی

از موالید سه تا چون بهترین افتاده‌ای

ده‌هزارت خصم اگر باشد چو اندر حصن صبر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠۶

 

بوالفضولی مرا بکنجی دید

همچو جنی نهان ز هر انسی

گفت دانم ملول میگردی

گفتم آری ز چون تو نا جنسی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٧

 

بیادگار من ای یار اگر نگهداری

یکی لطیفه نویسم ز غایت یاری

زمانه در گذرست و اجل ز پی تازان

بهوش باش که فرصت ز دست نگذاری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٨

 

با من پدر که مرقد او باد پر ز نور

گفتا شنوده ئی که چه گفتست عاقلی

هر گه که از حوادث گردون دون نواز

پیش آیدت ز نیک و بد کار مشکلی

یا در پناه همت صاحبدلی گریز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٩

 

بشنو ای فرزانه حبری کز لغت‌های فصیح

دائما چون بحر عمان با صحاح جوهری

چون ز بحر طبع تو هر دم برآید صد حباب

در نظر ناید ترا هرگز صحاح جوهری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٠

 

با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی

بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز

الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١١

 

با خرد همره و دو لب بادب باز مکن

هیچ کاری که از آن غیر تو یابد ضرری

زانکه نیک و بد ایام نماند هرگز

وز تو ماند ببدی در همه عالم اثری

بد اندک مشمر خوار که بسیار شود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٢

 

بزرگوار وزیرا نصیحتی بشنو

ز بنده ئی که ترا هست مشفق جانی

یقین شناس که تو نیستی بشغل اولی

ز هر که هست بگیتی ز انسی و جانی

کسی بنزد تو گر حاجتی کند عرضه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٣

 

بقطع راه دراز امل غنی نشوی

بر آستان قناعت مگر مقام کنی

مرو بعجب و تکبر بر آستانه خلق

که زندگانی و عیشت همه حرام کنی

دو تای گاو بدست آوری و مزرعه ئی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١۴

 

بر میوه های نوبر بستانسرای طبع

کردم بسان ماه بآئین صباغتی

دیوان من بخواه و بتدقیق در نگر

نا کرده هیچ زرگر ازینسان صیاغتی

اکنون گذشت انکه کسی گاه نظم و نثر

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۱۰۵