ای صاحبی که یابد از لطف دلگشایت
محبوس چاه محنت از بند غم رهائی
گر پرتوی ز رایت بر خاک تیره افتد
هر ذره آفتابی گردد بروشنائی
آنم که فکر بکرم با زیور مدیحت
مشهور عالمی شد در حسن و دلربائی
پیوسته ام بمهرت وز دیگران گسسته
در دیده خاک پایت کرده بتوتیائی
گفتم بصیقل لطف آئینه دلم را
روزی بشادکامی از زنگ غم زدائی
زان پس که چند گاهی بودم بر تو گفتی
در حضرتت بخوانم اصغا اگر نمائی
گر هرگزم نبینی در خاطرت نیایم
وانگه که پیشت آیم گوئی فلان کجائی
هرگز مباد بندی بر کارت اوفتاده
از کارم ار چه بندی هرگز نمیگشائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر گونهای از تمنای عشق و آرزو برای رسیدن به محبوب است. شاعر به محبتی که از محبوب میگیرد اشاره میکند و بیان میکند که چگونه این محبت میتواند او را از درد و غم رها کند. او توصیف میکند که هر نقطهای که پرتو عشق محبوب بر آن بیفتد، روشن و تابناک میشود. شاعر خود را وقف محبت محبوب کرده و از دیگران جدا شده است. همچنین به ارتباط عاطفیاش با محبوب اشاره دارد و از تمایل به دیدار و شنیدن صدای محبوب صحبت میکند. شاعر خواهان آن است که محبوب دائما در خاطر او باشد و هرگز از او دور نشود. در نهایت، او به این موضوع اشاره میکند که حتی اگر در کار او مانع ایجاد شود، هرگز عشقش به محبوب کم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ای صاحب نعمتی که با لطف و مهربانیات، کسانی که در چاه درد و رنج گرفتارند، را از غم و اندوه آزاد میکنی.
هوش مصنوعی: اگر پرتو چراغی بر زمین تاریک بیفتد، هر ذرهای روشن میشود و نورانی میگردد.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که با اندیشه و زیباییهای تو، در میان مردم به عنوان شخصیتی معروف و دلربا شناخته شدهام.
هوش مصنوعی: همواره به محبت تو وابسته هستم و از دیگران جدا شدهام. در چشمانم، خاک پای تو را به تماشا نشستهام.
هوش مصنوعی: گفتم که با مهربانی، دل من را مانند آینه جلا بده و روزی خوشبختی را با زدودن غمها به من هدیه کن.
هوش مصنوعی: پس از مدتی که در کنار تو بودم، تو به من گفتی که اگر مایل باشی، در حضور تو بخوانم، پس گوش کن و توجه کن.
هوش مصنوعی: اگر هرگز در ذهنت مرا نبینی و فراموشم کنی، زمانی که به حضورت بیایم، فکر میکنی که من کجایم.
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که به خاطر مشکلات و سختیهایی که داری، کاری که مسئولیتش را بر عهده داری، به خطر بیفتد. اگرچه وضعیت دشوار به نظر میرسد، اما نباید تسلیم شوی و همیشه باید تلاش کنی که شرایط را بهبود ببخشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صورت بهشتی در صدره بهایی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی
تو سر و جویباری تو لاله بهاری
تو یار غمگساری تو حور دلربایی
شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی
[...]
آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
خود سوده مینگردی ما را همی بسائی
ما را همی فریبد گشت دمادم تو
من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟
بس بیوفا و مهری کز دوستان یکدل
[...]
جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی
ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان
خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی
گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین
[...]
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی
ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر
سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی
بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید
[...]
جان از تنم برآید چون از درم درآئی
لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی
جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی
کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی
جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.