گنجور

 
ابن یمین

بقطع راه دراز امل غنی نشوی

بر آستان قناعت مگر مقام کنی

مرو بعجب و تکبر بر آستانه خلق

که زندگانی و عیشت همه حرام کنی

دو تای گاو بدست آوری و مزرعه ئی

یکی امیر و دگر را وزیر نام کنی

بنان خشک و حلالی کزو شود حاصل

قناعت از شکرین لقمه حرام کنی

و گر کفاف معاشت نمیشود حاصل

روی و شام شبی از جهود وام کنی

هزار بار از آن به که بامداد پگاه

کمر ببندی و بر چون خود سلام کنی