درماندگی خود به که گوییم خدا را
سلطان ندهد گوش به فریاد گدا را
گویند که هر تیرهشبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره ما را
گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم
کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را
از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق
زین بیش مکن خون به دلم شرط وفا را
با حسن تو حسن دگران را چه نمایش
کی در بر خورشید بود جلوه سها را
گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما
عمریست که در هجر تو جان داد نگارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بررسی حالات عشق و درد دل عاشق میپردازد. شاعر از درماندگی خود و عدم توجه سطان به فریاد گدا میگوید. او به شبهای تیره و امیدی که به صبح دارد میپردازد، اما میگوید که در شب سخت او سحری وجود ندارد. شاعر از زیبایی معشوق صحبت میکند و نگران این است که زیباییهای گل آسیب ببیند. او همچنین به وفا و عشق اشاره میکند و بیان میکند که آزردن عاشق نشان وفا نیست. در آخر، به حال طبیب اشاره میکند که از دلتنگیهای ناشی از دوری معشوق در عذاب است. این شعر در کل به عمق احساسات عاشق و مشکلات ناشی از عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: در دشواریها، بهتر است به خدا شکایت نکنیم؛ چرا که او توجهی به درخواست قشر ضعیف و نیازمند ندارد.
هوش مصنوعی: میگویند که هر شب تاریک و دشوار، صبح روشنی دارد. اما در شب تاریک ما، به نظر میرسد که صبحی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گلها در پیش پای تو به وسیله باد ملایم میریزند و از این میترسم که بر اثر آسیبهای ناشی از آن، پاهایت زخمی شوند.
هوش مصنوعی: اگر به عاشق آسیب برسانی، دیگر به عهد و پایبندی وفا نمیکنی. پس بیشتر از این مرا نرنجان، چرا که این کار باعث میشود دلم پر از خون و درد شود.
هوش مصنوعی: با زیبایی تو، نمایش زیباییهای دیگر چه معنایی دارد، وقتی که در برابر خورشید، جلوهی ستارهای دیده نمیشود؟
هوش مصنوعی: گفتی حال پزشک چطور است به خاطر ظلمی که ما به او کردهایم؟ سالهاست که به خاطر دوری تو بیتابی میکنم، ای عزیز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.