گنجور

 
سوزنی سمرقندی

هان ای کل تا زدم مزن لاف

ای تو بره ریش . . . غراره

در سبلت و ریش خویش بنگر

هست از در عبرت و نظاره

جولاهه کار مانده گوئی

غرداش نهاده بر تغاره

گوئی که غلامباره ام لیک

گوی و غری غلام باره

انداخته باد یا نگونسار

در فقر چه از سر مناره

 
 
 
عطار

چون کشته شدم هزار باره

بر من به چه می‌کشی کناره

از کشتن کشته‌ای چه خیزد

کشته که کشد هزار باره

حاجت نبود به تیغ کشتن

[...]

مولانا

آمد مه و لشکر ستاره

خورشید گریخت یک سواره

آن مه که ز روز و شب برون است

کو چشم که تا کند نظاره

چشمی که مناره را نبیند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
جامی

ای گشته دلم هزار باره

از تیغ غمت هزار پاره

من غرقه میان خون ز گریه

خوش خنده زنان تو از کناره

نزدیک به مردنم ز شوقت

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه