گنجور

 
سوزنی سمرقندی

هان ای کل تا زدم مزن لاف

ای تو بره ریش . . . غراره

در سبلت و ریش خویش بنگر

هست از در عبرت و نظاره

جولاهه کار مانده گوئی

غرداش نهاده بر تغاره

گوئی که غلامباره ام لیک

گوی و غری غلام باره

انداخته باد یا نگونسار

در فقر چه از سر مناره