گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای مرز تو اندر خور . . . ر پسر عبد

در مرز تو بینم خور . . . ر پسر عبد

علاک در مرز تو چون دید، همانگاه

دانست که از در . . . ر پسر عبد

یک ره ز در صدق نگویی که چه گویی

آن روی تو با منظر . . . ر پسر عبد

دیدی به گه اندر شده با پشم همه غرق

آن قامت چون عرعر . . . ر پسر عبد

صد . . . ر دگر دیدی استاده مهیا

بر . . . دن تو، همبر . . . ر پسر عبد

. . . ر پسر عبد چو شه بود، تو گفتی

. . . ر دگران لشکر . . . ر پسر عبد

ای گنده جمالی به هجای تو درین شعر

بودم همه مدحتگر . . . ر پسر عبد