گنجور

 
جهان ملک خاتون

سحرگهان سوی بستان گذار باید کرد

تفرّجی به جهان در بهار باید کرد

نظر به قدرت بیچون وی چگونه به جان

به چشم هوش در این لاله زار باید کرد

که گل ز خار برآورد و لاله را از خاک

نظر به صانع پروردگار باید کرد

صبور باش به دردش دلا و دم درکش

نظر به حالت این روزگار باید کرد

نگار چون که به دستم نیامد از هجران

رخم به خون دو دیده نگار باید کرد

چو صبح وصل تو بر ما نمی شود طالع

شب فراق تو تا کی شمار باید کرد

مگر که نوبت وصلش به ما رسد هیهات

گذشت عمر و هنوز انتظار باید کرد

به دامن تو چو دستم نمی رسد چکنم

دل حزین به دعا اختصار باید کرد

چو چشم مست تو گشتیم بی خبر جانا

کزان دو لعل تو دفع خمار باید کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

مرا گذر به‌سوی کوی یار باید کرد

زدیده بر سرکویش نثار باید کرد

چو در فتاد به‌دام آن نگار سیم اندام

سه بوسه از دو لب او شکار باید کرد

چو وصل بر سر کوی استوار خواهد شد

[...]

سوزنی سمرقندی

مرا کر بدر . . . ن یار باید کرد

بزخم خرزه، در . . . ن فکار باید کرد

اگر بدانم کو را دو . . . یه باشد و بس

ز روی شفقت، . . . یه چار باید کرد

وگر درم دهم و بی درم جمع ندهد

[...]

مجد همگر

اگر شکایتم از هجر یار باید کرد

نه یک شکایت و ده صد هزار باید کرد

وگر نثار ره وصلش اختیار کنم

نه در اشک که جانها نثار باید کرد

گرش درست بود وعده وصال چه باک

[...]

صائب تبریزی

رسید موسم گل ترک کار باید کرد

نظاره گل روی بهار باید کرد

شکوفه وار اگر خرده زری داری

نکرده سکه نثار بهار باید کرد

اگر ضرور شود صید بهر دفع ملال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه