ای تازه تر از ترب و سفاناج به بر بر
پرورده ترا غوری و غرچه به ذکر بر
بر نیم بروت تو هر آنگه که بخندم
یک شهر بخندند بر آن نیم دگر بر
در خرزهٔ چون سنگ دو پاره زدهای چنگ
در زیر فرو خفتی و خلقی به زبر بر
بنشسته که تا بند گزر در تو سپوزند
چون کرد فرو بنهد دو . . . یه به در بر
چونانکه به ابلیس همی لعنت و نفرین
تو میروی و لعنت و نفرین به اثر بر
گاوی چو برون آئی بنشسته بر اسب
چونانکه برون آید دجال به خر بر
گر بر تو پدر شوم بسی بود چو بوجهل
تو نیز چو ابلیس لعینی به سیَر بر
هرگه که سپوزم سر حمد است به نمدان
گر دست رسد برنهمش تاج به سر بر
ای . . . ده زنت را عمر عامله بسیار
تو . . . ه از آن کینه به حمدان عمر بر
قواد ترا سیم درین شهر به دامن
آنکس دهدش کاب ندارد به جگر بر
ای فتنه شده . . . ن تو بر . . . ر چو آهن
تا گنبد چون سیم تو فتنه است به زر بر
با هجو تو من مدح نیامیزم ازیرا
بقال نیامیزد صابون به شکر بر
از هجو تو زی مدح شهنشاه گرایم
کو را چو پیمبر شرف آمد به گهر بر
دی در ره زرقان به سر راه گذر بر
افتاد دو چشمم به یکی طرفه پسر بر
بر ماهرخی حوروشی غرچه نژادی
عاشق دو صدش بیش به روی دو قمر بر
استاده و افکنده به رخسار دو گیسو
وز مشک یکی خال به لعل چو شکر بر
پیچیده یکی لامک میرانه به سر بر
بربسته یکی کزلک ترکی به کمر بر
حیران شدم و پیش وی استاده بماندم
گه دست به سر برزدم و گاه به بر بر
دزدیده بعمدا سوی ما یک دو نظر کرد
یعنی دل ما برد بدان یک دو نظر بر
گفتم که مرا تلخ شد ایجان سحر و شام
ای طعن رخ و زلف تو بر شام و سحر بر
با من ز سر خشم به دشنام درآمد
گفتا برو ای . . . ن خر گنده غر بر
رو هان پدرم مینگرد دور شو از من
آخر نه پدر راست حمیت به پسر بر
گفتم که خدایا سببی ساز به زودی
کاین ماه شکرخند بگرید به پدر بر
گفتم چو منی را چه دهی دیده به خیره
لعنت به چو تو طیرهگر خیره نگر بر
بسیار سخن شد به سر از وعده و عشوه
تا نرم شد آنگاه به آری و مگر بر
در پیش من افتاد و روان گشت به زودی
بردم به در او را ز بر آن سرخر بر
زلفین درازش به سوی خویش کشیدم
یکچند زدم بوسه بر آن درج درر بر
از کیسه درستیش برون کردم و دادم
تا نرم شد آن توسن بدمهر به زر بر
بستد زر و بگشاد سبک عقده شلوار
بنهاد رخ همچو قمر را به حجر بر
بنمود سرینی چو یکی چادر پنبه
یا چون گل بادام شکفته به سحر بر
بر هر طرفی غالیه دانها و خسکها
همچون تتق اطلس روی گل تر بر
چون چاک گریبان عروسانش شکنها
وز نرگس تر تافته برگ گل تر بر
. . . نی چو گهر پاک تو گوئی که به عمدا
از آب بَقَم کس نَقَطی زد به گهر بر
. . . ر کردم و بنهادم و بفشرد و . . . و رفت
برجست و جدا گشت و برآمد کر و فر بر
رخ کرد ترش گفت که ای خواهر و زن غر
بر تن جههٔ زر که نهد خوف و خطر بر
زین سان بفشردی تو مر این سرخ لعین را
کاسیب زد اینک سر گردش به جگر بر
چون شمع دراز است ولی هست گرز شکل
آونگ دو شلغم به یکی گنده گزر بر
گفتم که مکن جان پدر تندی و تیزی
رحم آر برین خسته دل کوفته سر بر
دل بد چه کنی با من و بد عهد چه داری
قاصد چه شوی بی سبی فتنه و شر بر
یک دانگ دگر بر سر دو دانگ نهادم
کودک چو نظر کرد به زرهای دگر بر
بستد ز من آن سیم و دگر باره فرو خفت
. . . رفت به دست خود و بنهاد . . . ر بر
تا . . . یه فرو رفت به آهستگی آن بار
گفتا که ز کار تو بماندم به عبر بر
من بر زبرش خفته و او . . . یر تو گفتی
حوریست . . . یر اندر و دیوی . . . بر بر
برخوردم از آن دنبه پرورده به تدریج
زان . . . دن و . . . ردن چون زخم تبر بر
چون گشت تمام آنچه مراد دل ما بود
خوش خوش نظری کرد به اشکال . . . ر بر
دیدش شده سرمست و به اشکال و سرش پیش
طوقیش بگردن در و تاجیش به سر بر
گفتا که مرا عیب نگیری تو ازین حال
گفتم که کسی عیب نگیرد به هنر بر
گفتا که به تو راست شد این کسوت پیرم
چون مدح و ثنای تو به مخدوم بشر بر
اینست جواب سخن میر معزی
ای تازه تر از برگ گل تازه به بر بر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر با زبانی تند و playful به توصیف زیباییها و ویژگیهای فردی میپردازد. شاعر از تشبیهات مختلف بهره میبرد و به زیباییهای ظاهری و باطنی اشاره میکند. در عین حال، انتقادات و جملات کنایهآمیز به شخصیت افراد و رفتارهای آنان وجود دارد. به نوعی مضمون این شعر، عشق و زیبایی، همچنین تردیدها و چالشها در روابط انسانی را به تصویر میکشد. شاعر به توصیف حالات و احساسات خود نسبت به معشوق میپردازد و نشان میدهد که چگونه زیبایی و جاذبههای فیزیکی میتواند احساسات عمیقتری را در انسان برانگیزد.
هوش مصنوعی: ای خوشبوتر از ترب و اسفناج، در دامن مادرت پرورش یافتهای و به زیبایی و نیکی مشهوری.
هوش مصنوعی: هر بار که من بخندم، انگار تمام شهر هم با من میخندند و این شادی فقط به نیمهای از تو مربوط نمیشود.
هوش مصنوعی: تو در دل سنگی که دو تکه شده، چنگی زدهای. در زیر آن سنگ به خواب رفتهای و دیگران از بالای آن بر تو نظارت میکنند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در تو به حدی نرسند که بتوانند مشکلی را حل کنند، همانطور به تماشا نشستهاند. وقتی که قضاوت به جایی رسید، فردی به سوی در میرود.
هوش مصنوعی: همانطور که بر ابلیس نفرین و لعنت میکنی، این نفرین و لعنت بر او تأثیر دارد.
هوش مصنوعی: وقتی گاوی از خانه بیرون میآید، بر روی اسب نشسته است، مانند اینکه دجال به خر برمیخیزد و بیرون میآید.
هوش مصنوعی: اگر من پدرت شوم، خیلی از تو دور نخواهم بود. تو هم مانند ابلیس لعنتی به بدی خود را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: هر بار که سر برآورم از حمد و ستایش، اگر مقدور باشد، تاجی بر سرش میگذارم.
هوش مصنوعی: ای کسی که محبوبت را خیلی دوست داری، از آن کینه به کسی که همیشه عمرش دراز بود، دوری کن.
هوش مصنوعی: در این شهر، فردی که با دیگران ارتباط برقرار میکند، به دیگران میسپارد که حسادت و کینهتوزی نمیتواند به دلش آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که مایه فتنه و آشوب شدهای، تو مانند آهن بر کوه گنبدی میدرخشی؛ در حقیقت تو میدرخشی مانند زر در کنار سیم، این قدرت تو باعث فتنه و آشفتگی است.
هوش مصنوعی: من به تو توهین نمیکنم چون مثل این است که بقال صابون را با شکر مخلوط کند.
هوش مصنوعی: من از انتقاد تو به ستایش پادشاه تمایل دارم، که او همانند پیامبر، دارای نیکی و شرافت است و به مانند گوهر درخشان میباشد.
هوش مصنوعی: در یک روز در جادهای در زرقان، ناگهان متوجه دو چشم شدم که به سمتی خیره شده بودند، و در آن لحظه به یک پسر جوان نگاه کردم.
هوش مصنوعی: بر روی چهرهی زیبا و دلانگیز او، عشق و جذابیت خاصی وجود دارد که به اندازهی صدها عاشق با چهرههای خوشنما به چشم میآید.
هوش مصنوعی: او با دو گیسوی زیبا و مشکی، چهرهاش را زینت داده و بر گونهاش لکهای مانند خال محبوب، شبیه به انگور شیرین و خوشرنگ دیده میشود.
هوش مصنوعی: یکی از نوازندگان زبردست، دستانش را به دور چنار زده و گردن یک رقصنده را به خود پیچیده است. در این صحنه، حرکات زیبا و هماهنگی بین آنها جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: دچار سردرگمی شدم و در حضور او ایستادم. گاهی دست به سرم کشیدم و گاهی هم به آغوش او رفتم.
هوش مصنوعی: کسی به طور عمدی به ما نگاه کرد و با آن نگاهش دل ما را ربود.
هوش مصنوعی: گفتم که شب و روز برای من تلخی آورده است و این به خاطر زیبایی و زلف توست که شب و روز مرا آزرده میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که از روی خشم با من به دشنام و فحش دست زد، گفت: "برو ای... ن خر بزرگ که فقط آهنگ غرغر کردن داری."
هوش مصنوعی: پدرم با نگرانی به من نگاه میکند، پس دور شو از من. دیگر نه پدر واقعی، بلکه حس غیرت و مسئولیتش نسبت به پسرش است که او را نگران کرده است.
هوش مصنوعی: گفتم خدایا، زودتر کاری کن که این ماه زیبا و شاداب، به یاد پدرش اشک بریزد.
هوش مصنوعی: گفتم به تو که وقتی به من نگاه میکنی چه احساسی داری؛ چرا که لعنت بر کسی که نگاهش به زیباییها نیست و با چشمان نگران فقط به عیبها مینگرد.
هوش مصنوعی: سخن زیادی در مورد وعدهها و زیبا گفتنها رد و بدل شده است، تا اینکه سرانجام طرف مقابل نرم و ملایم شد و تصمیم به پاسخ مثبت گرفت.
هوش مصنوعی: زودتر از آنکه به من نزدیک شود، او را به بیرون راهنمایی کردم و از آن سو به راحتی دورش کردم.
هوش مصنوعی: من مدت زمانی با زلفهای بلند او بازی کردم و چند بار بر آن جواهر باارزش بوسه زدم.
هوش مصنوعی: من از کیسه انصاف و صداقتم خارج کردم و به کسی دادم تا آن اسب با مهر و محبت، نرم و رام شود و به بهای زرینی به او بسپارم.
هوش مصنوعی: زر و زرق و زیبایی را جمع کرد و گره شلوار را باز کرد و صورتش را مانند ماه در دل سنگ گذاشت.
هوش مصنوعی: سرینی (سر و صورت) مانند چادر پنبهای یا مانند گل بادام که در صبح باز شده است، نمودار شد.
هوش مصنوعی: در هر سو، کیسههای عطر و گلها مانند پارچه ابریشمین بر روی گلهای تازه دیده میشوند.
هوش مصنوعی: در این بیت، زیبایی و لطافت طبیعت با اشاره به چاکهای گریبان عروس و شگفتی برگهای گل و نرگس توصیف شده است. به نوعی، شاعر به زیباییهای ظاهری و دلنشینی که در این عناصر وجود دارد، اشاره کرده و حس لطافت و جذابیت را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و خلوص گوهر (مروارید) اشاره میکند و میگوید که مانند این گوهر، شخصی پاک و بدون آلودگی است. همچنین اشاره دارد که هیچکس عمداً از آب گلآلود برای به دست آوردن چنین گوهر باارزشی استفاده نمیکند؛ به این معنا که چیزهای باارزش و خالص تنها در شرایط مناسب و خالص به دست میآیند.
هوش مصنوعی: من آن را انجام دادم و قرار دادم و فشردم و ... و برخواست و جدا شد و برآمد به اوج و شکوه.
هوش مصنوعی: چهرهاش را در هم کشید و گفت: ای خواهر و زن، چرا بر تن خود زینتی از طلا میافزایی که ممکن است ترس و خطر به همراه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: این گونه تو این سرخ لعین را فشردهای که اینک سر آن بر دل تو نشسته است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی با وجود اینکه ظاهری بزرگ و دراز دارد، اما در حقیقت نسبت به میراث یا چیزی که باید به آن رسید، نقشی ندارند. او مشابه شمعی است که با وجود ابعادش، تنها به عنوان یک شیء بیخاصیت باقی مانده است. این شخص به نوعی فقط ظاهر خود را حفظ کرده و محتوای واقعی و مهمی در درونش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که پدرجان، لطفا سریع و بیرحمانه برخورد نکن. بر این دل خسته و مضطرب اندکی رحم کن و رحم بیاور.
هوش مصنوعی: دل بد چه کنی با من و بد عهد چه داری قاصد چه شوی بی سبی فتنه و شر بر دل من چطور میتواند با تو باشد؟ اگر تو به من وفا نکردهای، پس پیغامآور چه فایدهای دارد؟ در حالی که تنش و آشفتگی از سمت تو به من میرسد.
هوش مصنوعی: یک بخش دیگر بر دو بخش قبلی اضافه کردم. وقتی کودک به زرهای دیگر نگاه کرد...
هوش مصنوعی: او این جواهر را از من گرفت و دوباره خوابش برد. سپس با دست خود آن را به جایی گذاشت.
هوش مصنوعی: یک روز به آرامی غرق در افکارش بود و ناگهان گفت که از فعالیتها و کارهای تو، به تفاوتهای زیادی دست یافتهام.
هوش مصنوعی: من بر روی او خوابیدهام و او ... تو گفته بودی که او مثل حوری است ... و درون او دیوی ... وجود دارد.
هوش مصنوعی: روزی با کسی بازی کردم که در طول زمان به سادگی و تدریج آثار بدی در او نمایان شد. این تغییرات به شدت شبیه زخم عمیق و خطرناکی هستند که بر اثر تبر به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی هر آنچه که به دنبال آن بودیم به تحقق پیوست، با چشمنوازی و زیبایی خاصی به ما نگاه کرد.
هوش مصنوعی: او را در حال سرمستی دیدم، در حالی که حلقهاش به گردن و تاجش بر سرش بود.
هوش مصنوعی: او گفت که از وضعیت من ایراد نگیر. من هم گفتم که کسی نمیتواند به هنر کسی ایراد بگیرد.
هوش مصنوعی: او گفت که این لباس پیرانه به تو مناسب است، چون که ستایش و تعریف تو از آفریننده بشر است.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و لطافت اشاره دارد و به شخصی نازکدل و ظریف میپردازد که مانند برگ گل تازه بهاری است. به نوعی، سخن از زیبایی و تازگی روح و شخصیت او میکند و نشاندهنده احترامی عمیق به ویژگیهای متمایز اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر
نز یکدیگر و هر دو زده یک بدگر بر
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین
دهقان جهان دیده ش پرورده ببر بر
آن زیور شاهانه که خورشید برو بست
[...]
ای سلسله مشک فکنده به قمر بر
خندیده لب پر شکر تو به شکر بر
چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان
چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر
تا تو کمری بستی باریک میان را
[...]
ای تازه تر از برک گل تازه به بر بر
پرورده تو را خازن فردوس به بَر بر
عناب شکر بار تو هرگه که بخندد
شاید که بخندند به عناب و شکر بر
در سیم حَجَر داری و بر ماه چلیپا
[...]
ای خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر
وی طنز کنان نوش تو بر رنگ گهر بر
جان تو که باشد ز در خندهٔ او باش
کز خنده شیرینت بخندد به شکر بر
بر مردمک دیدهٔ عشاق زنی گام
[...]
ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر
گویی که نزد مرگ تو را حلقه به در بر
بندیش از آن روز که دمهای شماری
تو میزنی و وهم زنت شوی دگر بر
خود را تو سپر کن به قبول همه احکام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.