ای نکودارنده تا اندر جهان داری مرا
بر نکونامی نگهدار و نکوکاری مرا
چون طریق خوب کرداری به است از هر طریق
برمگردان از طریق خوب کرداری مرا
چون بهر کاری بحق یاری گر خلق توام
بر من از خلقی بداندیشند ده یاری مرا
نام من چون صاحب عادل عمر خوانند خلق
دور دار از جور گردون و زستمکاری مرا
تا بود باقی طریق سنت همنام من
بر سبیل سنت همنام من داری مرا
تا بود زانصاف من خلق تو اندر خواب خوش
خود کرامت کن ز خواب غفله بیداری مرا
تا نه از خود بینم از فیض تو بینم جاه خویش
دور دار از خویشتن داری و جباری مرا
پادشاها بنده ای عاجزتر از هر عاجزم
از تو هست این بر سر خلق تو سالاری مرا
تا بعماری درون بنشینم و ره پیش کرد
چون سماری گشت از آب دیده عماری مرا
از جگربندان خود گشتم جدا با درد دل
کرد تیمار جگربندان جگرخواری مرا
بر سر ایشان گهر باریدم از کف تا کنون
از بن مژگان پدید آمد گهرباری مرا
بی ضیاء الدین روشن رای و بی اولاد او
مینماید جمله روشن جهان تاری مرا
در دل و در دید شوق نورسان نوخطم
آذر برزین نهاد و ابر آزاری مرا
شد دلم غمخوار فرزندان و دلبندان خویش
نامده از کس بگیتی در غم و خواری مرا
زندگانرا غم همی خوردم نبود آن غم تمام
تا بغمخواری درافزودند غمخواری مرا
چون ز بیماری برستم مرگ فرزندی رسید
تا که از سر تازه دارد رنج و بیماری مرا
چرخ زنگاری بشادیهای من میبرد رشک
زنگ غم بر دل نهاد این چرخ زنگاری مرا
غنچه گل را که چون وی نی بگلزار بهشت
زار کار من که باید دید گل زاری مرا
با چنین جاه و چنین حشمت که من دارم کنون
نیست لایق اینچنین درد و چنین زاری مرا
تا جدا ماندم از آن قوت و غذای جان خویش
اشک یاقوتی شدست و روی دیناری مرا
از پی دینار و یاقوت سرشک و روی من
کرد خواهد خسرو عادل خریداری مرا
پادشا سنجر خداوندی که هر کو را بدید
فال زد بر فرخ و فرخنده دیداری مرا
تا به پیش تخت او گویم ثنا و شکر او
کردگارم دل قوی دارد زبان جاری مرا
خوب گفتاری کنم از خلق تو در پیش وی
زانکه او دادست جاه از خوب گفتاری مرا
راحت سلطانی و دهقانی و بازاریم
چون بود در پیش تختش تیز بازاری مرا
آن کنم با خلق تو یارب که اندر روز حشر
ناید از کردار من رنج و گرفتاری مرا
مررعیت را سبکباری همی خواهم ز شاه
تا که در روز جزا باشد سبکباری مرا
تکیه بر امید فضل تست و بس ای کردگار
تا بری با عز و با اقبال باز آری مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصال
[...]
از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا
کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان
تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو
[...]
ای فکنده عزت حسنت به صد خواری مرا
از تو خشنودم به هر خواری که می داری مرا
چیست جرم من که هر گه بار بندی زین دیار
دیگران را همسفر سازی و بگذاری مرا
دیدمت در خواب هم آغوش خویش ای کاشکی
[...]
از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا
می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا
می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن
گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا
زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
[...]
باعثِ آزار شد ترکِ دلآزاری مرا
تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا
روزِ روشن میکند کارِ نمک در دیدهام
شب ز شکّر خواب باشد خطِّ بیزاری مرا
گر به خونم هر سرِ خاری کمر بندد چو تیغ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.