از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا
کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان
تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو
بگذری از ما چو باد و زار بگذاری مرا
بار عشقت آتشی می افکند در ما چرا
می گذاری همچو خاک ره بدین خواری مرا
آشنا بیگانه گشتم در وفاداری تو
از چه رو آخر ز خود بیگانه می داری مرا
حاصل اندر عشق رویت ای صنم دانی که نیست
شادی عالم تو را شد رنج و غمخواری مرا
بود پندارم که از غم گر مرا کاری فتد
آن نگار بی وفا روزی کند یاری مرا
کی گمانم بود آخر کان طبیب در من
تندرستی خواهد او خود را و بیماری مرا
با همه جور و جفا کز تو کشیدم در جهان
هم مگر رحمی کنی ضایع بنگذاری مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دردهایی که به خاطر آن میکشد، صحبت میکند. او به محبوبش میگوید که حتی در زاری و رنج نیز فراموشش نکند و از او درخواست رحمت دارد. شاعر خود را چون خاکی در راه عشق توصیف میکند و از بیتوجهی محبوب به خودش گله دارد. او به آتش عشق و عذابهای آن اشاره کرده و از بیوفایی و دوری محبوب ناراحت است. در نهایت، شاعر امیدوار است که محبوب روزی به او رحم کند و او را فراموش نکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا با این حال و وضع به من بیتوجهی میکنی؟ آیا در زندگیات هرگز به یاد من نمیافتی؟
هوش مصنوعی: من مانند خاکی هستم که در مسیر عشق تو قرار گرفتم و امیدوارم با لطف خودت مرا از این خاکی بودن نجات دهی.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو در آتش سوزانده میشوم، تو چه رنجی را تحمل میکنی که همچون باد از کنار من بگذری و مرا تنها و بیکس بگذاری.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آتش بر دل ما میتابد. چرا مرا در این وضعیت ذلتبار رها میکنی، مثل خاکی بر سر راه؟
هوش مصنوعی: من در وفاداری تو به گونهای غریبه شدهام، نمیدانم چرا از خودم دورم میکنی.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، میدانی که در عشق تو هیچ شادی برای من وجود ندارد و تمام خوشیها را به رنج و غم تبدیل کردهای؟
هوش مصنوعی: دلم میگوید اگر از غم دچاری شوم، آن معشوق بیوفا روزی به من کمک خواهد کرد.
هوش مصنوعی: من هرگز فکر نمیکردم که آن پزشک برای بهبودی من، خودش را دچار مشکل کند یا بیماری من را درمان کند.
هوش مصنوعی: با وجود تمام رنجها و سختیهایی که از سوی تو متحمل شدهام، آیا نمیتوانی برای یک بار هم که شده به من رحم کنی و مرا نادیده نگیری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نکودارنده تا اندر جهان داری مرا
بر نکونامی نگهدار و نکوکاری مرا
چون طریق خوب کرداری به است از هر طریق
برمگردان از طریق خوب کرداری مرا
چون بهر کاری بحق یاری گر خلق توام
[...]
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصال
[...]
ای فکنده عزت حسنت به صد خواری مرا
از تو خشنودم به هر خواری که می داری مرا
چیست جرم من که هر گه بار بندی زین دیار
دیگران را همسفر سازی و بگذاری مرا
دیدمت در خواب هم آغوش خویش ای کاشکی
[...]
از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا
می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا
می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن
گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا
زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
[...]
باعثِ آزار شد ترکِ دلآزاری مرا
تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا
روزِ روشن میکند کارِ نمک در دیدهام
شب ز شکّر خواب باشد خطِّ بیزاری مرا
گر به خونم هر سرِ خاری کمر بندد چو تیغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.