گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سوزنی سمرقندی

همه سلامت آن باد کو بجان و بدل

خوهد سلامت احوال صاحب عادل

همه مراد کسی باد حاصل از عالم

که او مراد ورا خواهد از جهان حاصل

زمانه بنده اقبال صاحب است بدان

که در زمانه چنو نیست صاحب مقبل

وزیر مشرق کز داد او همیشه ستم

بود گریزان چون ز آفتاب مشرق ظل

از آسمان بزمین هیچ دولتی ناید

مگر بدانکه کند در سرای او منزل

بروی او نگر از جمله بنی آدم

اگر نه آدمئی دیده ای فریشته دل

بنای هیچ عمل جز بعلم بر ننهد

جز او کس از وزرا نیست عالم و عادل

بجز برأی و بتدبیر و نیک عهدی او

بود سلاطین را ملک داشتن مشکل

نه بی شکوهش پیراسته بود ملکت

نه بی جمالش آراسته بود محفل

همیشه منزل دولت نماید آن خانه

که ساعتی بنشاط اندرو بود نازل

سزای غل بود آن گردنی که بر صاحب

بجهل سینه خود کان کینه سازد و غل

نگاهدارد در هر چه هست کار خدای

خدای ازین نکند هیچ حق او باطل

نه ایزد است ولیکن بحکم ایزد نیست

ز هیچ نیک و بد بندگان خود غافل

جمال داد و برافروزد جاه و حشمت او

چنین کنند بزرگان محسن و مجمل

بپیش آنکه ازو آفتابرا خجل است

ز بی خبر بدن از کار خویش هست خجل

بلی خجل شود از پادشه که ناگاهان

بآستانه او میهمان رسد طغرل

ز جاه صاحب عادل ملک بگرداند

گزند چشم بدو مکر حاسد و عاذل

عزیز باد همیشه بنزد خلق و خدای

نگاهدار تن و جان او معز و مذل