گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صوفی محمد هروی

گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی

از صومعه دل میل نکردی به کنشتی

خرم دل آن کس که میسر شود او را

یاری و صراحی شراب و لب کشتی

گو بر سر خم می گلنار بمانید

سازید چو ا زخاک من غمزده خشتی

گر ره به سر کوی تو بردی دل زاهد

سودای بهشت و هوس حور بهشتی

ما را نرسیدی شرف عشق به عالم

کردست قضا در گل آدم نسرشتی

بر مهر تو دارم دل و غمهای رقیبان

حیف است که همخانه خوبی شده زشتی

جز نقش خیال تو نبودی به ضمیرش

هر شعر که صوفی ستم دیده نوشتی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode