نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
ای ساقی جان آبی بر آتشم از می زن
چنگی بکف آر چنگ نائی تو هم آن نی زن
مطرب تو هم از در مست باز آی و برافشان دست
گاه از بم و گاه از پست باهنگ طرب پی زن
تا عمر بود باقی باز آی ز زرّاقی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
به خطا میرمد آن نرگسِ فتّان از من
که به یک غمزه توان برد دل آسان از من
منّت ابر بهار است ز باران سرشک
بیرخت بر سر یک دشت مغیلان از من
تخم صبرم به دل ای پیر جهاندیده مکار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
بگذار تا بماند چشمم به رهگذاران
پاداش آنکه نشناخت قدر وصال یاران
ای ابر نوبهاری باران نبار دیگر
طوفان چشمم امروز بگرفته جای باران
یا رب مباد کس را حیران دو دیده چون من
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
عمر این گردش ایام چه خواهد بودن
گر همه زهر بود کام چه خواهد بودن
دور چشمان شما سر بسلامت بادا
دور چرخ ار نشود رام چه خواهد بودن
خط و زلف تو بزنجیر کشیدند مرا
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
دلا گر گوهر مقصود خواهی دیده دریا کن
ز فیض دانهٔ اشک آستین پر درّ لالا کن
به قوسین علایق چند چون پرگار سرگردان
درون نه پای و جا از نقطهٔ موهوم ادنی کن
ز فیض شمس لاهوتی در این نادوس ناسوتی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
من و وصال تو از خواب عجب خیالست این
ولی خیال تو و خواب من محالست این
رخت ربودۀ ز دل نقطۀ سویدائی
نهاده زیر سر زلف کچ که خالست این
قدت بسرو چمن سر فرو نمیآرد
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من
رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من
آنشد ایخواجه که از جانرود پای شکیب
کانزمان دست زمن بود و گریبان از من
عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
ای که با لشکر مژگان دراز آمدهای
دل که تاراج تو شد بهر چه باز آمدهای
دگران ناز فروشند ولیکن گه و گاه
تو پریچهره سراپا همه ناز آمدهای
عجب است ای شه خوبان که به صید مگسی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
بر جو فلک ز شعلۀ آهم کرانهای
ترسم فتد به خرمن ماهت زبانهای
دارم بدل دو دست که آنچشم جانشکار
جز من بتیر خویش نیاید نشانهای
تنها نه من ز جور تو بیخانمان شدم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
طوقی ز خط بدور زنخدان کشیدهای
بر دور مهر و مه خط بطلان کشیدهای
داود را بحلقۀ خفتان نهفتۀ
یوسف بدور چاه بزندان کشیدهای
مانی بخضر در صفت ای سبزۀ عذار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
سخت ای لعبت شیرین همه جا رو شدهای
عهد دیرینه نپای و گله نشنو شدهای
کام فرهاد چه سان تلخ نگردد که بهشر
همه شور است که همخوابۀ خسرو شدهای
کس چو خورشید تر اسیر نیارستی دید
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
از هر طرف که پای به پیچم ز کوی تو
دل میکشد ز جانب دیگر بسوی تو
گر من زبان شکوه ندارم ز خوی تو
آید خطی که عیب تو گوید بروی تو
دل پیش تست جنگ و کشاکش فرو گذار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
سوزنده آتشی که شود پخته خام از او
جام می است خواجه بکن پر مشام از او
آسایشت هواست گر از صبح و شام دهر
خالی مدار بزم بهر صبح و شام از او
نام اربترک باده پرستی است می بیار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
ای صورت زیبای تو مرآت معانی
سرگشته چو پرگار به تصویر تو مانی
در جنس ملک گر بشری هست تو اویی
در نوع بشر گر ملکی هست تو آنی
جسمی اگر ای مایهٔ جان جسم بهشتی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
امشب اگر ای نائی آهنگ دگر داری
از سوز درون ما مانا که خبر داری
ساقی قدح می ده با یاد جم و کی ده
زود آر و پیاپی ده گر پاس سحر داری
از خون رزان ما را مستی نشود حاصل
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
دلم بخستی و در خون گذاشتی و گذشتی
بحیرتم ز چه این صید کشتی و ز چه هشتی
چه لاله ها که ز غم ریخت بیتو چشم بدامن
کدام گلبن حسرت در اینچمن که نگشتی
اگر نه آتش روی تو بود آفت جانها
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
چمنی دیدم و کردم قدمی چند خرامی
چون شدم جمع پریدن خبرم شد که تو دامی
سر و کس مر نخرامد بت چین عشوه نداند
مه و خور نطق ندارد هله خود گو که کدامی
به حلاوت همه قندی به طراوت همه نسرین
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
ز کمان ابروی دلنشین، چو خدنگ غمزه رها کنی
سزد ار به تیر بهای او، دو هزار خون به خطا کنی
تو ز هر طرف که کشی کمان، کنمت سپر تن ناتوان
که مباد بر دل دیگران، رهی از مراوده وا کنی
کشم آنچه ناز توانمت، گاه پیش غیر نخوانمت
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
نکرد از لابه ای بیمهر اگر خوی تو تغییری
بسازم من بخویت هین بکش زارم بشمشیری
شب دوشین بگردن دیدمی از مشک زنجیری
پریشانم از اینخواب جنون ایزلف تعبیری
طبیبم بر سر بالین رسید اما بهنگامی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
خنک آن شبی که او رخ بفروزد از شرابی
چکد از جگر مرا خون چو بر آتشی کبابی
تو خود ای غزال رعنا چه بلا شدی خدا را
که به دور چشم مست تو ندیده فتنه خوابی
چه شب است یا رب امشب که در انتظار روزش
[...]