گنجور

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - در مدح پادشاه

 

خدایگانا ، آنی که دشمنان ترا

دریده نیزه و تیر تو سینه و حدقه

نجاح تو بمعالی هزار چون جراح

رباح تو ببزرگی هزار چون صدقه

منم ، که رقت احوال من بدان درجه است

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۲ - در حق جمال الدوله حری

 

جمال دولت حری ، بافضل

شد اندر خاتم حری نگینه

بپیش رأی او خورشید تابان

بود چون پیش یاقوت آبگینه

فلک با نیک خواه او بمهرست

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۳ - در حق فخر الدین

 

اجل فخر دین ، ای کریم جهان

ترا داد یزدان همه جاه هستی

بفضل و کرم دست گیرم ، که در غم

مرا کشت اندیشهٔ تنگ دستی

بود هیچ آیا که ما خادمان را

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۴ - در حق جمال الدین

 

ای یگانه جمال دولت و دین

دلم از هجر خویش خستستی

روی آورده ای بعیش و مرا

پشت بی روی خود شکستستی

در میان ریاض همچو بهشت

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۵ - در صنعت مقطع

 

از دل راد او رود رادی

زان دل راد دارم آزادی

زردی از رخ ز دودش آن دل راد

ای دل راد ، داد او دادی

درد دارد ز زار دل زارش

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۶ - در حق حمید الدین

 

در هنر ، ای حمید دین رسول

همچو صدر نژاد عبادی

جاهت افروختست هر محفل

ذکرت آراستست هر نادی

مایهٔ صد هزار محمدتی

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۷ - در شکایت

 

ز آن روز که گفتی : پس ازین جور کنم کم

بسیار بیفزودی و کم هیچ نکردی

گفتم : نکنم با تو وفا ، ترک کنی ، زانک

هر چیز که گفتی : نکنم ، هیچ نکردی

گفتی : چو بمیری بسر خاک تو آیم

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - در مدیحه

 

من نگویم: به ابر مانندی

که نکو ناید از خردمندی

او همی‌بخشد و همی‌گرید

تو همی‌بخشی و همی‌خندی

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۹ - در حق امیر مسعود

 

ای گرانمایه تربت میمون

ای مکان امیر مسعودی

تازه بادی چو خلد عدن ، که تو

خوابگاه شجاعت و جودی

از بقاع زمین نه ای ، که بدو

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۰ - در حق فرید الدین

 

بر بدایع نظم تو ای فریدالدین

طویله‌های گهر را نماند مقداری

نه باغ طبع تو را هست جز ادب شجری

نه شاخ لفظ تو را هست جز هنر باری

به گرد تو نرسند اهل نظم و نثر امروز

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۱ - نیز در معارف

 

خرد نزدیک دولت رفت و گفتا

که : می خواهم که با من یار باشی

جوابش داد دولت ، گفت : جایی

که من باشم تو خود ناچار باشی

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۲ - نیز در مدح معارف

 

نگردد رزق خلق افزون بطاعت

و نه نقصان پذیرد از معاصی

و لیکن طاعت و عصیان دهد بر

در آن روزی که یؤخذ بالنواصی

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۳ - در مرثیۀ نصرة الدین

 

قطب دین ، گر برفت نصرة دین

شد بشمشیر ملک را قاضی

خلد الله دولة الباقی

قدس الله مهجة الماضی

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - در ترجمه از شعر تازی

 

چون ز شعبان گذشت بیست ، مباش

بشب و روز بی شراب دمی

همه جام بزرگ خواه ، که خرد

نکند وقت احتمال همی

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۵ - نیز در ترجمۀ شعر تازی

 

من همان گویم کان لاشه خرک

گفت و می کند بسختی جانی

چه کنم ؟ بار کشم ، راه روم

که مرا نیست جزین درمانی

یا بمیرم من و یا خر بنده

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - در حق مجدالدین

 

اجل مجد دین ، در بلا و عنا

ز ناله چو نالم ، ز مویه چو موی

تو دانی که : در حسن رأی ملک

چه آید ز احداث ما را بروی ؟

اگر هیچ دانی ، شود ممکنت ؟

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - در حق تاج الدین

 

تاج دین ، در بسیط عالم نیست

بی ثنای تو هیچ دانایی

نه چو قدر تو هست گردونی

نه چو جود تو هست دریایی

اختران سپهر کی بینند

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۸ - در حق ملک اتسز

 

سرای ترا ، شهریارا ، ز نزهت

بهر گوشه صد بوستانست گویی

بروزی رسند از در او خلایق

در او در آسمانست گویی

وطواط
 
 
۱
۳
۴
۵