گنجور

 
وطواط

ای یگانه جمال دولت و دین

دلم از هجر خویش خستستی

روی آورده ای بعیش و مرا

پشت بی روی خود شکستستی

در میان ریاض همچو بهشت

با سمن ساعدان نشستستی

دست عشرت گشاده ای و ببند

پای احداث چرخ بستستی

گرت خود نیست راحتی ، باری

از گرانی بنده رستستی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

جعد همچون نورد آب بباد

گوییا آن چنان شکستستی

میانکش نازکک چو شانهٔ مو

گویی از یک دگر گسستستی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه