گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۱

 

شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی

در قول پادشاهان قیلی مگر نباشد

اسبی سیاه پیرم دادند و من برآنم

کاندر جهان سیاهی زان پیرتر نباشد

آن اسب باز دادم تا دیگری ستانم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۲

 

کریما گوش کن گفتار نغزم

که چون من نغز گفتاری نباشد

سوالی می‌کنم فرما جوابی

کزین پیسی وزان عاری نباشد

فقیری که در بغداد سی کس

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۳

 

سحاب بهر یمین پادشاه روی زمین

به رقعه‌ای که ز خطش زلال جان بچکد

سواد شعر مرا التماس کرد از من

کنم به دیده سودای که آب از آن بچکد

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۴

 

ای شهنشاهی جوانبختی که در معراج جاه

شهسوار همتت تا قرب اوادنی براند

بر براق همتت تا دید گردون بر عروج

بر زبان صد بار سبحان الذی اسری براند

از نشان پایه قدرت نشد آگاه وهم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۵

 

گر چو گل خواهی که باشی سرخ روی

از زرت دامن فرو باید فشاند

در زد آتش به برگ و ساز خویش

پیش خلقش لاجرم آبی نماند

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۶

 

ایا ستاره سپاهی که آب شمشیرت

غبار فتنه و ظلم از هوای ملک بنشاند

فلک به نام تو تا خطبه داد در عالم

زمانه جز تو کسی را به پادشاهید نخواند

غبار دامن قدر تو بود چرخ کبود

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۷

 

گرچه از اندیشه این واقعه

خلق را دردل به غیر از غم نماند

ظل احمد باد اگر شد ایمنه

عمر عیسی باد اگر مریم نماند

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۸

 

ستاره کوکبه شاها که بنده از دل و جان

همه دعای تو گوید همه ثنای تو خواند

حکایتی دو سه دارد اگر چنانچه مجال

بود در آید و یک یک به عز عرض رساند

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۹

 

پادشاها بندگان درگه احسان تو

هر یک از هر جنس چندین چارپا بسته‌اند

چند نوبت خواستم اسبی به اسبی با رهی

این چنین میر اخران چرا در بسته‌اند

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۰

 

نوکران میر حاج اختچی

زین و پالان را به تنگ آورده‌اند

این دو بد قول مخالف وعده را

راستی نیکو به جنگ آورده‌اند

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۱

 

عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان

گردن از گردون گردان از چه می‌افراشتند

این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان

پشت بر کردند و روی از دشمنان برداشتند

گفت ای غافل تو از صورتگران روزگار

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۲

 

خسروا این امیر کرمان چند

کفن خود چو کرم پیله تند

خیل کرمان تو مورگیر و ملخ

با سلیمان و ملک او چه زند

آفرین بر ثبات و حلم تو کو

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۴

 

یا رب این قوم چه دم سرد و چه افسرده

که به دم سردی و افسردگی از دی بترند

خیر قوم همه شان خواجه علاالدین است

که ورا اهل خرد لاشه لاشی شمرند

گر کسی در سرو شکلش نگرد قی بکند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۵

 

خسروا نایبان استیفا

کار بر من دراز می‌گیرند

وجه انعام پار و امسالم

می‌دهند و فراز می‌گیرند

پنج امسال می‌دهند ولی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۶

 

آنانکه مقربان شاهند

وینان که ملازمان میرند

ده روز دگر اگر ازین شهر

هر یک سر خویشتن نگیرند

اینها ز برهنگی بسوزند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۷

 

ای خداوندی که پیش طبع فیاضت سحاب

بی‌حیا شخصی بود گر دعوی رادی کند

مرکب عزمت به هر میدان که برخیزد ز جا

گوی خاکی در رکابش جنبش بادی کند

همتت گر ملک باقی را نماید التفات

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۸

 

خسروا یاد می‌کنم هر دم

به سر تخت خسروی سوگند

که به همراهی مواکب شاه

هست چون دیده‌ام دل اندر بند

چشم زخمی رسید ناگاهم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۹

 

ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس

راه برون شدن که تو را هم قفس نماند

زان دوستان خاصی که دیدید در دیار

دردا که در دیار وفا هیچ کس نماند

یاران نازنین همه رفتند و هیچ یک

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۰

 

شاها وزرایی که امینان امیرند

بی وجه مرا در پی خود چند دوانند

بودند بران عزم که مرسوم رهی را

امسال نرانند و کنون نیز برآنند

هر کیسه که من بر کرمت دوخته بودم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۱

 

دین پناها کی روا باشد که خلق از مستزاد

ملک و اسباب و زن و فرزند را مرهون کنند

سخت می‌ترسم ازین معنی که خاص و عام ملک

از تو برگردند و رو با حضرت بی چون کنند

از عوانان ممالک گردن یک تن بزن

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹
sunny dark_mode