ایا ستاره سپاهی که آب شمشیرت
غبار فتنه و ظلم از هوای ملک بنشاند
فلک به نام تو تا خطبه داد در عالم
زمانه جز تو کسی را به پادشاهید نخواند
غبار دامن قدر تو بود چرخ کبود
گهی که همت تو دامن از جهان افشاند
به جاه خواست که ماند به تو مخالف تو
بسی بداد درین اشتیاق جان و نماند
شها کمیت من آمد رکاب سان در پا
عنان عزم به کلی ز دست من بستاند
به زور میکشمش چون کمان از آنکه برو
جز استخوان و پی و پوست هیچ چیز نماند
به مرکبیم مدد ده ازان که نیست مرا
بدست لاغری جز قلم که بتوان راند
وگرنه درستی خواهد از کسالت و ضعف
میان گرد بماند ستور و مرد نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ستارهای است که سمبل دلاوری و قهرمانی است و میتواند ظلم و فتنه را از بین ببرد. شاعر این ستاره را به عنوان پادشاهی میستاید که حتی فلک نیز به او احترام گذاشته و دیگران را به سلطنت نخوانده است. او به تلاش و همت این ستاره اشاره میکند که بر مشکلات غلبه میکند و خود را از چنگال سختیها آزاد میسازد. همچنین، او به ناتوانی خود در مقایسه با قدرت این ستاره اعتراف میکند و نیاز به کمک دارد تا بتواند بر چالشها غلبه کند. در نهایت، شاعر بر اهمیت ایمان و تلاش در برابر مشکلات تاکید میکند.
هوش مصنوعی: آیا تو مانند ستارهای هستی که با آب شمشیرت میتوانی غبار فتنه و ظلم را از آسمان سرزمین برطرف کنی؟
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر به خاطر تو در جهان آغاز به کار کرده و هیچکس دیگری در این زمان لایق لقب پادشاهی نیست.
هوش مصنوعی: پرچم قدرت تو در آسمان دوده است و هر از گاهی همت و تلاش تو باعث میشود دنیا را رها کنی.
هوش مصنوعی: در آرزوی مقام و موقعیتی که با تو تناسب داشته باشد، بسیار تلاش کرد و جان خود را در این راه به خطر انداخت، اما در نهایت نتوانست به آنچه میخواست دست یابد.
هوش مصنوعی: شخصی با تمام قوت و شجاعت به میدان آمده و در حال آمادهسازی خود برای اقدام بزرگی است؛ بهگونهای که نوید قدرت و پیشرفت را میدهد و به نظر میرسد که تمام کنترل و هدایت امور از دست او بیرون میرود.
هوش مصنوعی: با تمام قوا او را به خودم میکشم، همانطور که کمان را به سمت خود میکشانم، زیرا از او فقط استخوان و پوست باقی مانده است.
هوش مصنوعی: به ما کمک کن تا بر مشکلات غلبه کنیم، زیرا غیر از نوشتن، چیزی در دست ندارم که مرا از ناتوانی برهاند.
هوش مصنوعی: اگر درستی و صداقت وجود نداشته باشد، کسالت و ضعف باعث میشود که نه اصل انسانیت و نه ویژگیهای خوب در میان انسانها باقی نماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند
ز من مگرد که احوال تو بگرداند
در آن مکوش که آتش ز من برانگیزی
که آب دیدهٔ من آتش تو بنشاند
اگر ندانی حال دلم روا باشد
[...]
خدای داند معنی میان نطفه نهادن
به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند
از آفتاب وهوا دان که تخم یابد بالش
ز برزگر چه برآید جز آنکه تخم فشاند
حلال زادهٔ صورت چه سودمند که فعلش
[...]
خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین
که عقل محض سلیمان ثانیت خواند
تویی که پنجه زور آزمای کین توزت
به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند
سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب
[...]
ایا شهی که ضمیرت بچشم گوشۀ فکر
رموز غیب ز لوح ازل فروخواند
نسیم لطف تو اومید را روان بخشد
خیال تیغ تو اندیشه را بسوزاند
زهر زمین که غبار نیاز برخیزد
[...]
پناه تیغ و قلم آفتاب مشرق ملک
توئی که نور تو خورشید را بپوشاند
توئی که حرف مدیر تو هر سحر، گیتی
برای رفع حوادث بر آسمان خواند
کنار بحر زند موج ز آب دیده ی ابر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.