عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان
گردن از گردون گردان از چه میافراشتند
این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان
پشت بر کردند و روی از دشمنان برداشتند
گفت ای غافل تو از صورتگران روزگار
نیستی آگه کزین صورت بسی انگاشتند
پیش ازین چون گله در صحرای گیتی مردمان
خویشتن را گرگ یکدیگر همی پنداشتند
چون نبود این گله را از حفظ چوپانی گریز
میر چوپان را به چوپانی برو بگماشتند
میر چوپان را به چوپانی گریز
گرگ و میش آن داوری را از میان برداشتند
تا به عهد دولتت شاهنشه ایران رسد
گله را ار خواستند ار نه بدو بگذاشتند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گویا یک شخصیت عقل با چوپانیان صحبت میکند و از آنها میپرسد که چرا در گذشته گردن از آسمان میافراشتند و اکنون از دشمنان فاصله گرفتهاند. عقل پاسخ میدهد که مردم چون گوسفندانی در بیابان، یکدیگر را گرگ میپنداشتند و بدون چوپانی که از آنان محافظت کند، به حال خود رها شده بودند. در نهایت، با رسیدن به دوران پادشاهی، گله باید در برابر حوادث کمکم استوار بماند. به طور کل، شعر به موضوعاتی مانند رهبری، وحدت و حفاظت از جامعه در برابر خطرات اشاره دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد یارانی که با ما عهد یاری داشتند
برشکستند از وفاداری و باد انگاشتند
حق حرمت حق عزت حق نان حق نمک
جمله ناحق بود پنداری همه بگذاشتند
خود وفا در اصل گویی بود معدوم الوجود
[...]
هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند
آل کرت آنگه هرات و غور درکف داشتند
پارس، از آن پس اتابیکان زکف نگذاشتند
واندر آن آل مظفر تخم نیکی کاشتند
شیخ ابواسحق و یاران گنجها انباشتند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.