گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

کو دم گرمی که سوزد پنبه گوش مرا

شور هشیاری چشاند مغز بیهوش مرا

یاد ایامی که در دولتسرای می فروش

افسری بود از سبوی می، سر دوش مرا

شب که با روی بهارافشان درآمد در بغل

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

بوسه به پیغام داد و گشت پشیمان

همت او را ببین و طالع ما را!

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

چو رو دهد بر آن شوخ مست، رفتن ما

بود چو شیشه می، خون ما به گردن ما

به سان آینه کز نم به تیرگی افتد

به آب گریه شد از کار، چشم روشن ما

به غیر خار در آخر به ما نمی ماند

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

شمع! بنشین ز طربخانه پروانه جدا

ترک فانوس مکن،گور جدا، خانه جدا

تا لب شیشه به صد بوسه نگردد ضامن

لب ساغر نشود از لب جانانه جدا

شانه و زلف به هم تا سر الفت دارند

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

آن زلف سیه دل سبکپا

یک سر دارد، هزار سودا

بی شمع رخت، نسیم گردید

جلاد چراغ خانه ما

تیغش که به ما سری ندارد

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

محتسب می افکند بیهوده در هنگامه سنگ

زور می، خواهد شکستن شیشه نشکسته را

کی به جانان می رسد آیینه در پاکیزگی؟

گر به آب خضر، می شوید تن ناشسته را

وا نشد بند قبایش، از گریبان گل بچین

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

از عکس لب لعلت، پیمانه شود پیدا

وز سایه مژگانت، میخانه شود پیدا

ابر کرم طفلان، بی فیض نمی ماند

چون سنگ به بار آید، دیوانه شود پیدا

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

می برد گل رویت، رنگ صد گلستان را

می زند لب لعلت، راه صد بدخشان را

شانه ای نمی باید، سرمه ای نمی شاید

آن دو زلف پیچان را، آن دو چشم فتان را

در بساط خود طغرا، داشت دین و ایمانی

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

بس که آن وحشی غزالم سر به صحرا داده است

می برد با خود چو مجنون هر طرف آهو مرا

بوی عشقم زنده می دارد،وگرنه همچو گل

می نماید زخم این پهلو ازان پهلو مرا

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

کند چون دیده ما حفظ اشک خود، مکن عیبش

جهان ویران شود گر واگذارد آب را دریا

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

شوق به روی تیغ دویدن به پای خود

آرد به صیدگاه تو رنگ پریده را

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ما خزان پرورده عشقیم، عیب ما مکن

گر نبیند بویی از بهبود، رنگ زرد ما

مایه ما در سفر، چون آب شد نقصان پذیر

آنچه ماند از مایه، خواهد گشت راه آورد ما

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

به شب زلف بتان، روز تمام است اینجا

گل رخسار، شفق پرور شام است اینجا

چون حلالم نکند دل، که به فرمان ادب

خواهش وعده دیدار، حرام است اینجا

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ساقی پیاله داد به چنگ هوس مرا

مطرب چو نی نواخت به تار نفس را

در کاروان شوق ز تنهاروان شدم

از راه برد بس که فغان جرس مرا

لب بسته ام ز شکوه بیداد روزگار

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

کمان طالع ما تیر برنمی تابد

مگر ز غیب خورد تیر بر نشانه ما

درین قفس، من و طغرا و بلبلیم اسیر

که مانده در عدم آباد، آب و دانه ما

قابل سبز شدن نیست، میفشان برخاک

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

بس که از جوی صفا، شاداب می بینم ترا

همچو عکس شاخ گل در آب می بینم ترا

گر شب تاریک برداری نقاب از روی خویش

از فروغ چهره در مهتاب می بینم ترا

شبنم بر برگ سوسن خفته می آید به یاد

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

ندید مادر ایام، روی شوکت ما

چو طفل اشک، بزرگی نبود قسمت ما

چگونه کام دل ما برآید از گردون

که خرمنش پر کاهی ست پیش همت ما

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

به عجز پای منه، عرض مرد می رود اینجا

پی تو سایه به قصد نبرد می رود اینجا

یکی ست در دل آزادگان صفا و کدورت

جلای آینه، همراه گرد می رود اینجا

به بندر غم او، اشک سرخ نیست معطل

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

بس که زان گل در دل ما خار نومیدی شکست

سبزه نالان می دمد از خاک دردآلود ما

از بقا رنگی ندارد بر سر آتش سپند

در محبت نیست فرق از بود تا نابود ما

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

به تسکین دلم یکسان بود لطف و عتاب او

اگر سرد است اگر گرم، آب ساکن سازد آتش را

طغرای مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۳۹
sunny dark_mode