|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربیات و احساسات خود در دنیای عشق و شوق صحبت میکند. او به ساقی اشاره میکند که پیالهای به او میدهد و موسیقیدان (مطرب) با نواختن نی، روح او را به زندگی برمیگرداند. شاعر به کاروان شوق میپیوندد و از دردها و فغانهای زندگی میگوید. او لب خود را از شکایت نسبت به سختیهای روزگار بسته نگه داشته و ترس دارد که ستم زمان بیشتر شود. در نهایت، او نگران است که بوی شراب، توجه نگهبانان را جلب کند.
هوش مصنوعی: ساقی، به من پیالهای داد که نمادی از آرزوهایم است. زمانی که مطرب سازش را نواخت، نفس و روح من نیز به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: در میان سفر شوق، به تنهایی روان شدم و به مسیر رفتم، زیرا صدای زنگ کاروان مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: من به خاطر ناملایمات زندگی، دیگر از شکایت و گلایه زبان نمیگشایم، چون میترسم اگر بیشتر صحبت کنم، بر شدت ظلمی که بر من میرود افزوده شود.
هوش مصنوعی: من خودم را فریب زیبایی آن لبها نمیزنم، زیرا نگرانم که بوی شراب باعث شود مأموران، مرا شناسایی کنند!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری
تفسرها سرا و تکنی به جهرا
و انشرت امواتا و احییتهم بها
فدیتک ما ادریک بالامر ما ادری
فعادوا سکاری فی صفاتک کلهم
[...]
این هفت توی گنبد و این ششدری سرا
از شیب و از فراز فرو دیدم و فرا
دوشینه چونکشید شه زنگ لشکرا
سلطان روم را ز سر افتاد افسرا
باز سفید روز بپرید از آشیان
زاغ شب سیاه بگسترد شهپرا
تاریک شد سپهر چو ظلمات وندرو
[...]
ساقی بریز باده مرا، هی به ساغرا
هی شعله زن به جانم وهی بر دل آذرا
زان باده یی که خورد از آن باده جبرئیل
تا شد امین وحی خداوند اکبرا
زان باده یی که آدم از آن توبه اش قبول
[...]
آه از دمی که فاطمه دخت پیمبرا
با حالتی عجیب درآید به محشرا
بر دست راستش در دندان مصطفی
بر دست چپ عمامهٔ پر خون حیدرا
بر دوش راست، جبه آغشته ای به زهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.