گنجور

 
طغرای مشهدی

شمع! بنشین ز طربخانه پروانه جدا

ترک فانوس مکن،گور جدا، خانه جدا

تا لب شیشه به صد بوسه نگردد ضامن

لب ساغر نشود از لب جانانه جدا

شانه و زلف به هم تا سر الفت دارند

می کند خون به دلم، زلف جدا، شانه جدا

بس که ناراستی از ساغر دوران گل کرد

همچو نرگس نکنم دست ز پیمانه جدا

بوی آبادی اگر پا نگذارد به میان

چون خرابی، نشود جغد ز ویرانه جدا

در قفس تا نکنم زمزمه با خاطر جمع

داد صیاد به من آب جدا، دانه جدا

 
 
 
امکانات حسابداری شخصی تدبیر
جامی

هر شبی از تو درین گوشه کاشانه جدا

ز آتشم شمع جدا سوزد و پروانه جدا

مرده و زنده ملولم ز ملاقات رقیب

هست دیرین مثلی گور جدا خانه جدا

چون ز بیگانگیت گریه کنم بر غم خویش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه