گنجور

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱

 

دل شکسته من آهش ار اثر دارد

دعاکنم که خدایش شکسته‌تر دارد

ز سیم اشک و زر چهره‌ام توان دانست

که شهر عشق گدایان معتبر دارد

مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

مرا شوخیست شیرین‌لب که ‌رنگ نیشکر دارد

جمال مهر و حس حور و خوبی قمر دارد

مُحلّق مشک تبّت را به برگ یاسمن سازد

معلق ماه نخشب را به سرو کاشمر دارد

به ‌رنگ نیشکر ماند رخش‌ لیکن عجب دارم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

غم عشق تو آ‌زادم ز غم‌های جهان دارد

بدان غم کرده‌ای شادم خدایت شادمان دارد

شبی گفتم ز شرینی دهانت طعم جان دارد

بگفت ار بوسیش بینی حلاوت بیش از آن دارد

مرا دارد بلای عشقت از رنج جهان ایمن

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

دل تو خاره و جسمت حریر را ماند

رخت ستاره و زلفت عبیر را ماند

رخم چو زلف تو پرچین شدست و شادم ازین

که موی یار جوان روی پیر را ماند

چنین که روی تو در شام زلف جلوه کند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

رفتند دوستان و کم از بیش و کم نماند

روزم سیاه گشت و برم سایه هم نماند

چون صبح از آن سبب نفس سرد می کشم

کان صبح چهره چون نفس صبحدم نماند

با من ستم نمی‌کند ار یار من رواست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

نگار سرو قد من چو عزم باغ کند

چو برگ لاله دل باغ پر ز داغ کند

به باغ می‌رود امروز نی غلط گفتم

که هرکجا بخرامد ز چهره باغ کند

پر از بنفشه شود راغ از دو گیسویش

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

لحن اسماعیل آشوبی که در دستان کند

کافرم چنگیز اگر با جیش ترکستان کند

ساز دستان چون نماید شور آوازش به بزم

هوش هشیاران رباید تا چه با مستان کند

هم گل بویا بود هم بلبل گویا بود

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

ای رفیقان امشب اسماعیل غوغا می‌کند

چنگ را ز آواز شورانگیز رسوا می‌کند

آسمان امشب ز حیرانی سراپا گشته چشم

صنع حق را در وجود او تماشا می‌کند

راه گوش عاشقان از لحن دلکش می‌زند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

طالع مسعود چیست طلعت محمود

شکر که تنها مراست طالع مسعود

چند دهی زاهدا به خلد فریبم

طلعت محمود به ز جنت موعود

ما به تو مستظهریم از همه عالم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

شب دوشین‌ که مرا لب به لب نوشین بود

شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود

گاه لب بر لب جانانه و گه بر لب جام

تا دم صبح مرا کار به شب دوش این بود

نوعروسیست جهیزش‌ همه شادی و نشاط

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

هر جا حکایت از صنمی دلربا رود

از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود

در مسجدی که ساده‌رخی می‌کند نماز

صد دست بر فلک ز برای دعا رود

سر پیش‌ چشم من به حقیقت عزیز نیست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲

 

خلق را قصهٔ حسن پری از یاد رود

هرکجا ذکری از آن شوخ پریزاد رود

هر شکایت که مرا از تو بود در دل تنگ

چون کنم یاد وصالت همه از یاد رود

هرکجا کز رخ و بالای تو گویند سخن

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

مست‌ و بیخود سروناز من به‌ صحرا می‌رود

با چنین مستی نگه کن تا چه زیبا می‌رود

گاه می‌افتد ز مستی گاه می‌خیزد ز جا

تا دگر زین رفتنش یارب چه بر ما می‌رود

گه تکبر می‌فروشدگه تواضع می کند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

دولت آنست که از در صنمی تازه درآید

در بر اغیار به بندد سر مینا بگشاید

هر شبی نالهٔ من خواب جهانی برباید

تاکه در خواب نگارم به کسی رخ ننماید

من خود این تجربه‌ کردم که می از دست جوانان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

ماه من از زلف چون گره بگشاید

بر دل پرعقده عقدها بفزاید

فکر دگر کن دلا که طرهٔ محمود

با همه بندد گره گره نگشابد

لعل شکربار او شبی که ببوسم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

چونست که اسماعیل هرگه به خروش آید

هشیار رود از هوش بی هوش به هوش آید

سر تا به قدم مردم از وجد به رقص آیند

آواز دلاویزش هرگه که به گوش آید

از نغمه لب نوشش‌ صد نیش زند بر دل

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

ای شیخ چه دل نهی به دستار

گر مرد دلی دلی به دست آر

بالای بتان بلای جانست

یارب دلم از بلا نگهدار

تن لاغر و بار عشق فربه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

دلدار بود دین و دل و طاقت و قرار

چون او برفت رفت به یکبار هر چهار

گویند صبرکن که بیاید نگار تو

آن روز صبر رفت که رفت از برم نگار

جایی که یار نیست دلم را قرار نیست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹

 

واقفی ای پیک چون ز حال دل زار

حال دل زار گو بیار دل آزار

یار دل آزار من وفا نشناسد

وه که عجب نعمتیست یار وفادار

یار وفادار ار به چنگ من افتد

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

هرکس به هوای جان گرفتار

ما بی تو ز جان خویش بیزار

جا بی‌ تو کنم به خلد هیهات

دل بی‌تو نهم به عیش زنهار

جان بی‌تو به پیکرم بود تنگ

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode