رفتند دوستان و کم از بیش و کم نماند
روزم سیاه گشت و برم سایه هم نماند
چون صبح از آن سبب نفس سرد می کشم
کان صبح چهره چون نفس صبحدم نماند
با من ستم نمیکند ار یار من رواست
چندان ستم نمودکه دیگر ستم نماند
گویی دلت چرا نشد از هجر من غمین
آن قدر تنگ شدکه درو جای غم نماند
چون ابر در فراق تو از بس گریستم
در چشم من چو چشمهٔ خورشید نم نماند
می ده که وقت آمدن و رفتن از جهان
کس محتشم نیامد وکس محتشم نماند
ای خواجه عمر جام سفالین دراز باد
کاو بهر باده هست اگر جام جم نماند
قاآنیا دل تو حرم خانهٔ خداست
منت خدای راکه بتی در حرم نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق جدایی و فقدان میپردازد. شاعر از رفتن دوستانش و تاثیر آن بر روزگار و روحش شکایت میکند و به سیاهی روزها اشاره میکند. او از فقدان شادی صبحگاهی و آغوش یار میگوید و میگوید که ستم زمانه دیگر او را آزار نمیدهد. شاعر در قالب استعاره، اشکهایش را به بارش ابر تشبیه میکند و از غم جدایی میگوید. در پایان، از گذر زمان و ناپایداری دنیا سخن میگوید و به نوشیدن شراب و لذتهای دنیایی اشاره میکند، همچنین بر این نکته تأکید میکند که معشوق درست در حرم خدا نبوده است و شکر خدا را به جا میآورد.
هوش مصنوعی: دوستان رفتند و با رفتن آنها از خوبیهای زندگی کم شد. روزها بر من تیره و تار شد و حتی سایهام هم از من دور شد.
هوش مصنوعی: وقتی صبح میشود، به خاطر هوای سرد صبحگاهی نفس عمیق میکشم، زیرا این صبح حالتی ندارد که مانند چهره روشنی صبح باشد.
هوش مصنوعی: اگر یار من نسبت به من ظلم نکند، دیگر چه ظلمی باقی میماند؟ ظلمهایی که انجام شده، به حدی است که دیگر چیزی برای ظلم کردن نمیماند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد دل تو به خاطر دوری من آنقدر خسته و غمگین شده که دیگر جایی برای اندوه در آن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو آنقدر اشک ریختم که چشمهایم دیگر حتی نمک هم ندارند و مثل چشمهی خورشید خشک شدهاند.
هوش مصنوعی: در زمان ورود و خروج از این دنیا، هیچکس با عظمت وارد نشده و هیچکس با عظمت در اینجا باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: ای آقازاده، امیدوارم که عمرت همچنان طولانی باشد، چرا که اگرچه فقط یک جام سفالی در دست داری، اما همین نیز برای نوشیدنی مناسب است، حتی اگر جام معروف جم وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: دل تو مانند حرم خانه خداست و از این بابت باید سپاسگزار خدا بود که در این حرم جایی برای بتها و غفلتها وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نام و نشان به دهر ز اهل کرم نماند
رقت از محیط گوهر و در ابر نم نماند
از مردم زمانه مروت وداع کرد
با اهل روزگار به غیر از ستم نماند
از باد صبح غنچه دل وا نمی شود
[...]
دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند
منزل غبار سیل شد و جاده هم نماند
آرام خود نبود نصیب غبار ما
نومیدیای دگر که کنون تاب رم نماند
افسون حرص هم اثرش طاقتآزماست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.