گنجور

 
قاآنی

دل شکسته من آهش ار اثر دارد

دعاکنم که خدایش شکسته‌تر دارد

ز سیم اشک و زر چهره‌ام توان دانست

که شهر عشق گدایان معتبر دارد

مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا

تو عشق بین که مرا میر بحر و بر دارد

دلم به زلف تو آهی کشید و جانم سوخت

درست شدکه به شب آه دل اثر دارد

به چشم سرمه کشد یارب این بلای سیاه

ز بهر مردم مسکین چه در نظر دارد

بدین امید دلم در رهت به خاک افتاد

که خم شود سر زلفت ز خاک بر دارد

چنین که زلف تو از ناز سر فکنده به پیش

محققست که بس فتنه زیر سر دارد

سخن ز سنبل و نرگس مگوی قاآنی

که زلف و چشم بتان حالت دگر دارد