گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۱

 

بد من گفت بدی لیک نمی‌رنجم از او

لله الحمد مرا خلق نکو می‌دانند

در حق من سخن او چه اثر خواهد داد

پیش قومی که مرا بهتر از او می‌دانند

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۲

 

سخن من بسیست در عالم

جز بد او عدو نمی بیند

هر نکویی که هست در نظمم

دوست می بیند او نمی بیند

بی تکلف عدوی من کور است

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۳

 

نوجوانان را خدا در اول نشو و نما

چون ملک از هر خلل پاک و مطهر آفرید

شدت تکلیف و طاعت را از ایشان رفع کرد

بر دل احباب نقش طاعت ایشان کشید

بی تردد نعمت جنت بر ایشان وقف شد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۴

 

صانعی کز آب و گل فیض کمال قدرتش

دلبران لاله‌رخسار سمن‌بر آفرید

تا نماید صنع او ضایع ز بهر عاشقی

دل درون عاشقان درد پرور آفرید

عاشقان را بر جفای ماه رویان صبر داد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۵

 

بهر دفع دشمن و فتح بلاد و حفظ نفس

پادشه را منت خیل و حشم باید کشید

محرمان پادشه را از برای عز و جاه

رنج باید دید در خدمت الم باید کشید

منعمان ملک را از محرمان پادشه

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۶

 

در صدف صدق جناب متولی

کز رای منیرش عتباتست منور

عمریست دماغ دل سکان مشاهد

از رایحه مکرمت اوست معطر

پاکیزه نهادی که مراد دو جهانش

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

عادت اینست فیض فطرت را

در بنای وجود نوع بشر

که رسد تا زمان رشد و بلوغ

طفل را مهربانی از مادر

دهد او را کمال جسمانی

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۸

 

آدمی را فضل صوری و کمال معنویست

نیست هر وقتی بهر حالی که باشد بی اثر

گاه عرض حسن صورت می کند بر اهل حال

می شود محبوب مه پیکر حبیب سیمبر

می دهد نظاره رفتار او آرام دل

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۹

 

میان سگ و گربه شبی نزاع افتاد

به گربه گفت سگ ای کاسه لیس لقمه شمار

تویی که نیست ترا بویی از طریق ادب

تویی که نیست ترا جز طریق دزدی کار

نمی شود که کسی لقمه برد به دهن

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۰

 

بر هر چه دل نهادم و گشتم اسیر آن

چون اشتداد الفت من دید روزگار

از من ربود و سوخت دلم را بداغ هجر

گفت این سزای آنکه نهد دل بمستعار

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۱

 

دوش طفلی پری رخی دیدم

گفتم ای شوخ شکرین گفتار

تو چرا از کمال استغنا

فارغی از مشقت همه حار

پدر و مادرند در تک و دو

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۲

 

در دیار ما ندارد هیچ قدر

نظم جان بخش لطیف آبدار

هست نظم من لطیف اما چه سود

هرزه می گویند اهل این دیار

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۳

 

در مقامی گر شود جان عزیزت منزجر

رحم بر جان عزیزت کن برو جای دگر

بر تو آسانست تغییر مکان کردن ولی

نیست آسان بی تو جان را عزم مأوای دگر

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۴

 

مرده دیدم پریشان گشته اجزای تنش

کرده منزل استخوان کله اش از مار و مور

طبع را از فکر اوصاف غم افزایش ملال

دیده را از دیدن حال پریشانش نفور

گفتم ای دوران چرا این نطفه پاکیزه را

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۵

 

دو گروهند خلق این عالم

علمایند و مردم جاهل

جاهلان شعر را نمی دانند

زانکه هستند از هنر غافل

پیش عالم خطاست گفتن شعر

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۶

 

درین حدیقه حرمان ز کثرت اندوه

اگر شود چه عجب عندلیب ناطقه لال

کسی نمی شنود زین حدیقه بوی گلی

گل نمی شکفد از بهار فضل و کمال

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۷

 

عاشق صاف طبع و پاک دلم

واله حکمت جلال و جمال

با خط حسن دلبران در عشق

می کنم مشق تا رسم بکمال

فارغم از حظوظ نفسانی

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۸

 

بسان صفحه رخسار لوح خاطر طفل

لطیف و ساده و پاک است در بدایت حال

ز کارهای عبث منع کن مشو غافل

طریق علم و ادب یاد ده مکن اهمال

که هر چه گشت رقم بر صحیفه دل او

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۹

 

از سخن خوانی کشیدم پیش اهل روزگار

ذوقهای گونه گون در وی ز انواع نعم

نیستم شرمنده هر مهمان که آید سوی من

خواه از ترک آید و خواه از عرب خواه از عجم

هر که باشد گو بیا و هر چه باید گو ببر

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۰

 

بعالم گفتم ای ظالم چرا مشغول خود گردی

بزرگی را که من از مخلصان صادق اویم

بگفتا ما رقیبان همیم از من مشو غافل

مرا هم روی دل با اوست من هم عاشق اویم

فضولی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode