گنجور

 
فضولی

آدمی را فضل صوری و کمال معنویست

نیست هر وقتی بهر حالی که باشد بی اثر

گاه عرض حسن صورت می کند بر اهل حال

می شود محبوب مه پیکر حبیب سیمبر

می دهد نظاره رفتار او آرام دل

می فزاید چهره زیبای او نور بصر

گر فقیه و عابد و شیخ و معلم می شود

می کند تعلیم علم و صنعت و فضل و هنر

می رساند فیض او دل را بسرحد کمال

می شود ارشاد او اهل طلب را راهبر

عقل حیران است در کیفیت اطوار او

هست گلزار طبیعت را نهال بارور

هم سرور دیده می‌یابند از او هم کام دل

گه شکوفه می‌نماید گاه می‌بخشد ثمر

 
 
 
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه