گنجور

 
فضولی

دوش طفلی پری رخی دیدم

گفتم ای شوخ شکرین گفتار

تو چرا از کمال استغنا

فارغی از مشقت همه حار

پدر و مادرند در تک و دو

تا ترا پرورند لیل و نهار

گفت ما کاملان دورانیم

ناقصانند این گروه کبار

زانکه طفلیم ما و بر طفلان

نیست واجب رعایت اطوار

که شویم از خلاف آن عادت

قابل رد ایزد جبار

لیک این بالغان تا بالغ

که دم از عقل می زنند و وقار

نیستند آنچنان که می باید

ناقصانند و ناتمام عیار

ناقصان گر کنند در عالم

خدمت کاملان نباشد عار

 
 
 
رودکی

بر رخش زلف عاشق است چو من

لاجرم همچو منش نیست قرار

من و زلفین او نگونساریم

او چرا بر گل است و من بر خار؟

همچو چشمم توانگر است لبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
دقیقی

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

عنصری

بارگی خواست شاد بهر شکار

بر نشست و بشد بدیدن شار

فرخی سیستانی

ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

[...]

منوچهری

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه