گنجور

 
فضولی

عاشق صاف طبع و پاک دلم

واله حکمت جلال و جمال

با خط حسن دلبران در عشق

می کنم مشق تا رسم بکمال

فارغم از حظوظ نفسانی

حظ نفسم نمی رسد بخیال

لیک از مهوشان شهر مرا

هست قطع علاقه امر محال

روش و رسم سایه دارم من

مهوشان را افتاده در دنبال

در زمانی که آن پری صفتان

می گریزند از من بد حال

می دوم بی قرار و صبر ز پی

در تردد نمی کنم اهمال

روی چون می نهند جانب من

تا بر آرند کام من بوصال

می گریزم ز صحبت ایشان

خویشتن را نمی کنم پامال

غیر ازین نیست عادتم همه عمر

بخدای مهیمن متعال

 
 
 
مسعود سعد سلمان

شاد باش ای هیون آخته یال

هیکل کوه کوب و هامون مال

از پیت کوس خورده کوه ثبیر

وز تکت کاخ خورده باد شمال

بوده با رنگ وقت تک همسر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

میل کرد آفتاب سوی شمال

روز فرسوده را قوی شد حال

باد بر شاخ کوفت شاخ درخت

خاک در بیخ دوخت بیخ نهال

کوه در آب رفت از آتش میغ

[...]

وطواط

ای جناب تو قبلهٔ اقبال

حضرت تو مخیم آمال

دین اسلام را کمال تویی

از تو مصروف باد عین کمال

تو ابو القاسمی بکنیت و هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه