گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

بیا ای احسن صورت! بیا ای اکمل معنی

به میدان الوهیت که داری جای این دعوی

وصالت جنت عدن است در دل اهل جنت را

جز این صورت نمی بندد که باشد جنت اعلی

مراد از دنیی و عقبی تویی ما را و کی باشد

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

زلف را بر هر دو رخ جا می کنی

غارت جان، قصد دلها می کنی

می دهی ساغر ز چشم پرخمار

سالکان را مست و شیدا می کنی

در جهان از زلف و رخسار این قمر!

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

جام شراب و ساقی زیبا و بانگ نی

یحیی العظام و هی رمیم بفضل حی

از زهد باریا چو نشد کار ما تمام

ماییم بعد از این و خرابات و جام می

مطرب بیا و نغمه مستانه ساز کن

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

اگر میرم ز ناز نازنینی

برافشانم ز شادی آستینی

غلام نکهت آن زلف گردم

که سنبل هست پیشش خوشه چینی

روم در گوشه ای چون مردم چشم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

زهی چشم و زهی ابرو، زهی روی

زهی خط و زهی خال و زهی موی

زهی حسن و زهی لطف و زهی خلق

زهی عدل و زهی احسان زهی خوی

زهی فر و زهی زینت زهی جاه

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

پاک دار آینه ات آینه اللهی

گر در آیینه جان صورت حق می خواهی

گر شوی خاک نشین بر در میخانه چو ما

ملک جاوید بدست آری و شاهنشاهی

هر که را آتش سودای تو در دل نگرفت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

گر تو عاشق می شوی بر «واو» شو بر «جیم » و «هی »

«وجه » را می شو تو عاشق کن نظر در «ری » و «خی »

«رخ » مثال ماه باشد، لب چو آب کوثر است

گر شدی تشنه بیا تو آب خور از «لام » و «بی »

«لب » چو یاقوت است و دندان بر مثال چون در است

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

از می عشقش کنون مستم نه هی

بی می عشقش دمی هستم نه هی

جز کمند زلف عنبرچین او

نقش زناری دگر بستم نه هی

ای که می گویی به جان رستی ز عشق

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

ز سودای سر زلفش سرم دنگ است و سودایی

بیا ای دنگه سر صوفی! ببین تا در چه سودایی

تو دنگ باده و بنگی نه از عشق خدا دنگی

از آن پیوسته دلتنگی به غفلت عمر فرسایی

تو را سودای سیم و زر، مرا آن سرو سیمین بر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

ببرد آرام و صبر از من پری پیکر دلارایی

چه باشد چاره کارم؟ نمی دانم، دل آرایی

ز سودای سیه چشمان مکن عیب من، ای ناصح

که در سر می پزد هرکس، بقدر خویش سودایی

حدیث طوبی، ای دانا! برو بگذار با فردا

[...]

نسیمی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
sunny dark_mode