گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » شکوهٔ عروس از مادر شوهر!

 

پیرزن صبر نمودی به جفاش

باکس آن راز نمی کردی فاش

لیک آن دختر غدار پلید

کرد با شوی شبی رازپدید

گفت مام تو مرا کشت ز غم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » وادی‌ السباع

 

بیشه‌ای بود در آن نزدیکی

شهره در موحشی و تاریکی

بود معروف به وادیّ سباع

واندر آن از دد و از دام انواع

وادیئی‌ هول و خطرناک و مخوف

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » افکندن مادر به وادی‌السباع

 

شد سوار شتر آن کهنه حریف

مادر خویش گرفته به ردیف

راند جمازه و آن مام نژند

اندر آن وادی تاریک فکند

نان و آبی بنهادش به کنار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » دیدار سواری ز پیر زال در بیشه

 

شیرمردی ز سواران دلیر

که ‌بدی پیشهٔ او کشتن شیر

پدر اندر پدرش گُرد و سوار

همه دهقان‌منش وشیر شکار

جعبه پر تیر و بزه کرده کمان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » بانگ هاتف

 

هاتفی گفت که ابرام بنه

مادر است این‌، دلش آزار مده

این چنین دل نبود با همه کس

کاین دل مادر کان باشد و بس

گر بود هیچ دلی عرش خدا

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » خاتمه

 

ای پسر مادر خود را مازار

بیش از او هیچ کرا دوست مدار

تو چه دانی که چها در دل اوست

او ترا تا به کجا دارد دوست

نیست از «‌عشق‌» فزون‌تر مهری

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - جنگ داخلی و دشمن خارجی

 

چون عدو درکمین بود زنهار

دست از شنعت رفیق بدار

دو کبوتر که بال هم شکنند

لقمه گربه را درست کنند

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » آیین زرتشت

 

چنین گفت در گات‌ها زردهشت

که بر دیو ریمن نمایید پشت

دروغ است هم‌دست اهریمنا

ابا هر بدی دست در گردنا

به یزدان نیکی دهش بگروند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱

 

شنیدم که دانا نبودش پسر

بنالید زی داور دادگر

به‌زودی یکی خوب فرزند یافت

یکی خوب فرزند دلبند یافت

بفرمود «‌زرتشت‌» نامش پدر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲

 

که جان پدرکرفه اندیش باش

بی‌آزار و به دین‌ و خوش کیش ‌باش

چو باید شدن زین جهان ای پسر

نگر تا به مینو چه بایسته تر

نباشدکس اندر جهان دیرپای

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۷، ۱۸، ۱۹، ۲۰

 

سگالش مکن با خلج مرد زفت

مگو با دژآگاه راز نهفت

ابا خشمگین مرد همره مباش

هم آواز مرد دژ آگه مباش‌

مشو هیچ همباز پرخواسته

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۲

 

به بدگوهران وام هرگز مده

چو دادی بر آن خواسته دل منه

هم از بدنژادان و بدگوهران

مکن‌ وام کش هست و خشی گران

پی زر دراستد همی بر درت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۰

 

گرت خویش باشد زن شرمگین

ورا شوی دانای زیرک گزین

جوان خردمند داننده راه

بود همچو ورزیده خاک سیاه

که چون از برش تخم بپراکنی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۵

 

تهیدست مرد جوانمرد راد

چو دخت‌ از تو خواهد ببایدش داد

چو شد مرد، کارآگه و خوب‌خیم

نباشد ز درویشی‌اش هیچ بیم

چه باک ارنه بالایش آراسته

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۷

 

به زندان مکن آبرومند را

میفکن نهال برومند را

(‌جوان گنه کاره دربان مکن

به زندان مر او را نگهبان مکن‌)

کسی کاو ندارد ز یزدان هراس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۹

 

چو خواهی به ‌تیزی‌سرایی سخن

نگه کن بدان گفتهٔ خویشتن

بساگفته کان را نبایست گفت

بسا گفته کآن را نباید نهفت

به‌جای خموشی سخن سر مکن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۲، ۷۳

 

سر بیمناکی گنهکارگی است

گنه کاره را تن به آوارگی است

همان بیگناهی تناسانیست

به نیکی سپاسنده ارزانیست

گنه کاره را بیم باشد ز شاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۶، ۷۷، ۷۸

 

فروتن شو ای دوست در روزگار

که مرد فروتن فزون جست یار

فزون یار مردم نکونام زیست

ز نام نکو شاد و پدرام زیست

در زندگانی فزون یارگیست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۲

 

به راه زنان دانهٔ دل مپاش

فریبندهٔ جفت مردم مباش

زن پارسا را مگردان ز راه

که از رهزنی بدتر است این گناه

روان را گناه گران آورد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۷

 

به هر انجمن پاک و پدرام باش

پژوهنده و چست و آرام باش

چو خواهی نشستن پژوهنده شو

به نزدیک مردان داننده شو

به سوی دژ آگاه مردم مرو

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode