خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح پدر خویش علی نجار
سلسلهٔ ابر گشت زلف زره سان او
قرصهٔ خورشید شد گوی گریبان او
پنجهٔ شیران شکست قوت سودای او
جوشن مردان گسست ناوک مژگان او
خوش نمکی شد لبش، تره تر عارضش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - مطلع دوم
لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او
ابلق روز و شب است نامزد ران او
هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد
نعل بها داد عمر بر سر میدان او
غم که درآید به دل بنگری آسیب آن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - مطلع سوم
دهر سیه کاسهای است ما همه مهمان او
بینمکی تعبیه است در نمک خوان او
بر سر بازار دهر نقد جفا میرود
رستهای ار ننگری رستهٔ خذلان او
دهر چو بیتوست خاک بر سر سالار او
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - در عزلت و حکمت و موعظه و ریاضت و انتباه و ارشاد
ما را دلی است زله خور خوان صبحگاه
جانی است خاک جرعهٔ مستان صبحگاه
جان شد نهنگ بحرکش از جام نیم شب
دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه
غربال بیختیم به عمری که یافتیم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - در تحقیق و وعظ و ذکر صفای صبح
آوازهٔ رحیل شنیدم به صبحگاه
با شبروان دواسبه دویدم به صبحگاه
با بختیان همت و با پختگان درد
راه هزار ساله بریدم به صبحگاه
رستم ز چار آخور سنگین روزگار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - در عزلت و فقر و قناعت و تجرید
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه
ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه
در داغ دل بسوز و ز مرهم اثر مجوی
با خویشتن بساز و ز همدم نشان مخواه
اندر قمارخانهٔ چرخ و رباط دهر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - در مدح عصمة الدین عمهٔ اخستان
ای در حرمت نشان کعبه
درگاه تو را نشان کعبه
ای کمتر خادمان بزمت
بهتر ز مجاوران کعبه
کعبه است درت، نوشته خورشید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان بن منوچهر
خورشید کسری تاج بین ایوان نو پرداخته
یک اسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته
عیسی کده خرگاه او وز دلو یوسف چاه او
در حوت یونس گاه او برسان نوپرداخته
این علت جان بین همی، علتزدای عالمی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح ابوالفتح شروان شاه منوچهر
در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ریخته
گردون هزاران نرگسه از سقف مینا ریخته
صبح است گلگون تاخته، شمشیر بیرون آخته
بر شب شبیخون ساخته، خونش به عمدا ریخته
کیمخت سبز آسمان، دارد ادیم بیکران
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - مطلع دوم
ای تیر باران غمت، خون دل ما ریخته
نگذاشت طوفان غمت، خون دلی ناریخته
ای صد یک از عشقت خرد، جان صیدت از یک تا به صد
چشم تو در یک چشم زد، صد خون تنها ریخته
ای ریخته سیل ستم بر جان ما سر تا قدم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - مطلع سوم
باز از تف زرین صدف، شد آب دریا ریخته
ابر نهنگ آسا ز کف، لولوی لالا ریخته
شاه یک اسبه بر فلک خون ریخت دی را نیست شک
اینک سلاحش یک به یک، در قلب هیجا ریخته
با شاخ سرو اینک کمان، با برگ بید اینک سنان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳ - در مدح ابو المظفر شروان شاه اخستان بن منوچهر
صبح خیزان بین قیامت در جهان انگیخته
نعرههاشان نفخ صور از هر دهان انگیخته
صبح پیش از وقتشان عید از درون برخاسته
مرغ پیش از وجدشان شور از نهان انگیخته
روزه پا اندر رکاب، ایشان به استقبال عید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - مطلع دوم
ماه نو دیدی حمایل ز آسمان انگیخته
اختران تعویذ سیمین بیکران انگیخته
شب ز انجم گرد بر گرد حمایل طفلوار
سیمهای قل هواللهی عیان انگیخته
صحف مینا را ده آیتها گزارش کرده شب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۵ - مطلع سوم
این تویی کز غمزه غوغا در جهان انگیخته
نیزه بالا خون بدان مشکین سنان انگیخته
نقش زلفت بر رخ و نقش رخت در چشم من
بوستان از ابر و ابر از بوستان انگیخته
پرنیان خویی و دیباروی و از بخت من است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه
دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته
چون عده داران چار مه در طارمی واداشته
در آب خضر آتش زده، خمخانه زو مریمکده
هم حامل روح آمده هم نفس عذرا داشته
جام بلور از جوهرش، سقلاب و روم اندر برش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۷ - مطلع دوم
ای در دل سودائیان، از غمزه غوغا داشته
من کشتهٔ غوغائیان، دل مست سودا داشته
جان خاک نعل مرکبت وز آب طوق غبغبت
در آتش موسی لبت، باد مسیحا داشته
دلهای خونآلود بین، بر خاک راهت بوسه چین
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸ - مطلع سوم
این آتشین کاسه نگر، دولاب مینا داشته
از آب کوثر کاسهتر و آهنگ دریا داشته
در دلو نور افشان شده، ز آنجا به ماهی دان شده
ماهی از او بریان شده یک ماهه نعما داشته
ماهی و قرص خور بهم حوت است و یونس در شکم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹ - در مدح صفوة الدین بانو و بیان توفیق ادای حج او
ای در عجم سلالهٔ اصل کیان شده
وی در عرب زبیدهٔ اهل زمان شده
نی نی تو را زبیده نخوانم کز این قیاس
روی سخات در خوی خجلت نهان شده
ای صد زبیده پیش صف خادمان تو
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - در تهنیت عید و مدح جلال الدین شروان شاه اخستانبن منوچهر
عید است و پیش از صبحدم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین
هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده
کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۱ - مطلع دوم
ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده
ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده
آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین
با زهر پیکان در کمین ترکان خونخوار آمده
تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو
[...]