شمارهٔ ۲۰۰ - در تهنیت عید و مدح جلال الدین شروان شاه اخستانبن منوچهر
عید است و پیش از صبحدم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین
هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده
کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
شاخ گوزن اندر هوا اینک نگونسار آمده
پرچم ز شب پرداخته، مه طاس پرچم ساخته
بیرق ز صبح افراخته روزش سپهدار آمده
بر چرخ بگشاده کمین، داغش نهاده بر سرین
هان عین عید اینک ببین بر چرخ دوار آمده
عید همایون فر نگر، سیمرغ زرین پر نگر
ابروی زال زر نگر، بر فرق کهسار آمده
از گرد راهش آسمان، ترمغز گشته آنچنان
کز عطسهٔ مغزش جهان پر مشک تاتار آمده
گیتی ز گرد لشکرش طاوس بسته زیورش
در شرق رنگین شهپرش، در غرب منقار آمده
پی گم کنان سی شب دوان، از چشم قرایان نهان
دزدیده در کوی مغان نزدیک خمار آمده
ساقی صنم پیکر شده، باده صلیب آور شده
قندیل ازو ساغر شده، تسبیح زنار آمده
هر نی ز کویش شکری، هر می ز جویش کوثری
هر خو ز رویش عبهری بر برگ گلنار آمده
ریحان روح از بوی وی، جان را فتوح از روی وی
بزم صبوح از جوی می، فردوس کردار آمده
می عاشقآسا زرد به، همرنگ اهل درد به
درد صفا پرورد به تلخ شکربار آمده
خورشید رخشان است می، زان زرد و لرزان است می
جوجو همه جان است می فعلش به خروار آمده
آن خام خم پرورد کو؟ آن شاهد رخ زرد کو؟
آن عیسی هر درد کو تریاق بیمار آمده
می آفتاب زرفشان، جان بلورش آسمان
مشرق کف ساقیش دان مغرب لب یار آمده
در ساغر صهبا نگر، در کشتی آن دریا نگر
بر خشکتر صحرا نگر کشتی به رفتار آمده
مطرب چو طوطی بوالهوس انگشت و لب در کارو بس
از سینهٔ بربط نفس، در حلق مزمار آمده
آن آبنوسین شاخ بین، مار شکم سوراخ بین
افسونگر گستاخ بین لب بر لب مار آمده
بربط چو عذرا مریمی کابستنی دارد همی
وز درد زادن هر دمی در نالهٔ زار آمده
نالان رباب از عشق می، دستینه بسته دست وی
بر ساعدش چون خشک نی رگهای بسیار آمده
آن چنگ ازرق سار بین، زر رشته در منقار بین
در قید گیسووار بین پایش گرفتار آمده
آن لعب دف گردان نگر، بر دف شکارستان نگر
وان چند صف حیوان نگر باهم به پیکار آمده
کبکان به بانگ زیر و بم چندان سماع آورده هم
تا حلق نازکشان ز دم تا سینه افگار آمده
راز سلیمانی شنو زان مرغ روحانی شنو
اشعار خاقانی شنو چون در شهوار آمده
صفهای مرغان کن نگه، در صفههای بزم شه
چون عندلیبان صبحگه فصال گلزار آمده
و آن کوس عیدی بین نوان، بر درگه شاه جهان
مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده
جام و می رنگین بهم، صبح وشفق را بین بهم
تخت و جلال الدین بهم کیخسرو آثار آمده
شروان شه سلطان نشان، افسردهٔ گردن کشان
دستش سحاب درفشان چون لعل دلدار آمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فضایی شاداب و عیدانه میپردازد. شاعر با زبانی زیبا و نمادگرایانه، لحظههای خوش عید را به تصویر میکشد و از حال و هوای جشن و سرور در آسمان و زمین صحبت میکند. او به نمادهایی چون ماه نو، سیمرغ و آتش و باده اشاره میکند و فضایی پر از شادی و زیبایی را خلق میکند. تصاویر موجود در شعر از جمله می و ساقی، بربط و نواهای موسیقی، به ایجاد احساسی شاداب و عاشقانه کمک میکنند. در نهایت، شاعر به استقبال از عید و بزرگی آن پرداخته و نشان میدهد که این جشن، منبعی از شادی و شادیهای زندگی است.
هوش مصنوعی: عید فرار رسیده و پیش از طلوع صبح، خوش خبری به مستی آمده است. شب گذشته از جام جم نیمی از دیدار را به چرخ آورده است.
هوش مصنوعی: عید فرارسیده است و زمین پر از سرزندگی و نشاط شده. امروز، ماه نو با زیبایی خاصی در آسمان ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: در محیطی دلانگیز و شاداب، تعدادی از گوزنها شکار شدهاند و حالا شاخهای گوزنها در آسمان دیده میشود. بهنظر میرسد که حالتی از غربت و نهایت معصومیت بر این فضا حاکم شده است.
هوش مصنوعی: پرچم شب با نور ماه تزیین شده و روز با طلوع آفتاب به استقبال آمده است، انگار که روز چون سپهبدی آمده تا زمین را روشن کند.
هوش مصنوعی: بر روی آسمان، کمینی در نظر است، نشانهای در سرش نمایان است. اکنون عید را تماشا کن که گردش زمان به ما نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در روز عید، به زیبایی و شکوهی که در آسمان دیده میشود، توجه کن. پرندهای به نام سیمرغ با پرهای طلایی بر فراز کوهها پرواز میکند و ابروی زال، نمادی از زیبایی و خلوص، بر بلندای کوهها نمایان است.
هوش مصنوعی: از گرد و غبار راهش آسمان تاریک و تیره شده، بهطوریکه عطسهٔ مغزش باعث شده جهان پر از بوی مشک تاتار بیفتد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیباییاش به پرندهای شبیه است که در شرق، بالهای رنگینش را به نمایش میگذارد و در غرب، نوک خود را به سوی زمین گرفته است.
هوش مصنوعی: در سایهی شب و در میان کوی و برزنها، دزدکی و به آرامی در حال دویدن هستم، در حالی که در دل غم و حالاتی سرشار از مستی و نشئگی به سر میبرم. من از نگاه دیگران دورم و در پی گم شدن خودم هستم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، محبوب تو به شکل زیبا و دلفریب درآمده و جامهای شراب به شکل صلیب معرفت ارائه شدهاند. چراغها از نور چهرهاش ساغر ساختهاند و تسبیح به شکل زنجیری زیبا و جذاب خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر نی که از کوی او به صدا درآمده، سرشار از خوشگویی است. هر آبی که از جوی او جاری شده، مانند کوثر پاک و زلال است. هر چهرهای که از زیبایی او نمایان شده، مانند گلی درخشان بر برگهای نار است.
هوش مصنوعی: عطر ریحان جان را لطافت میبخشد و زیبایی چهرهاش روح را سرشار از زندگی میکند. جمع شدن در بزم شادی و نوشیدن شراب، به نوعی بهشتی از اعمال نیک و خوشایند تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: عاشقانی که زرد و دلشکستهاند، رنگ و بویی از رنج و درد دارند. بهناچار پرورشیافتهاند تا در درد و صفای زندگی به شیرینی تلخ تجربهها پی ببرند.
هوش مصنوعی: خورشید تابناک، نشانهای از می نوشیدنی است که زرد و لرزان به نظر میرسد. جان همه موجودات در این می نهفته است و این نوشیدنی به فراوانی در دسترس است.
هوش مصنوعی: کجا رفته آن شراب خوشمزه که همچنان زندگیام را پر میکند؟ کجا رفته آن معشوق با چهره زیبا و رنگ رخسار زرد؟ کجا رفته آن منجی که دردها را درمان میکند و حالا به میان ما آمده است؟
هوش مصنوعی: خورشید از آتش زرفشان میآید و جان بلورش (عشق) آسمان مشرق است، اطلاعاتی در دست داریم که نشان میدهد زیبایی و جذابیت او مانند لب یار در مغرب است.
هوش مصنوعی: به لیوان شراب نگاه کن، به دریا درون کشتی توجه کن، و به بیابان خشک بنگر که کشتی به آرامی پیش میرود.
هوش مصنوعی: خوانندهای مانند طوطی زبانباز، با انگشت و لب خود در پی کار است و از سینهٔ بربط، نغمهای به گوش میرسد که به حلق ساز میرسد.
هوش مصنوعی: جایگاه آن چوب سیاه مانند آبنوس را ببین، نگاهی به مار بینداز که شکمش سوراخ شده است. ببین آن جادوگر بیپروا چطور لبهایش را بر لبهای مار گذاشته است.
هوش مصنوعی: بربط (ساز موسیقی) همچون مریم مقدس است که بار سنگینی را به دوش میکشد و از درد و رنجی که هر لحظه احساس میکند، در نالهای غمگین فرو رفته است.
هوش مصنوعی: زنان موسیقیدان با صدای بلند از عشق و درد دل میکنند. سازی در دست دارند که دستشان بر بازوی آنها بسته شده و مانند نی خشک شده است. رگهای زیادی در این درد و عشق موج میزند.
هوش مصنوعی: آن پرندهی آبی رنگ را ببین که چگونه در حال نگه داشتن طناب طلا در منقار خود است و در میان موهایش گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: به یک دختر که در حال نواختن دف است نگاه کن، و به شکارگاه توجه کن. همچنین به آن گروه از حیوانات که با هم در حال نبرد هستند نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: کبکها به صدای زیر و بم زیادی رقص و شادی را آغاز کردهاند، بهطوری که صدای نفسشان از گلوی باریکشان تا سینهشان میرسد.
هوش مصنوعی: به سخنان عمیق و اسرارآمیز سلیمان توجه کن، از پرندهای روحانی بشنو و شعرهای خاقانی را بشنو که هنگام ظهور در دلهای پر شور است.
هوش مصنوعی: پرندگان را به صف کن، در میهمانی پادشاه، مانند بلبلان که در صبح گلابی به باغ آمدهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن حالتی است که در آن افراد در حال جشن و خوشحالی هستند، مانند کودکی که در مدرسه مشغول یادگیری و تکرار مطالب است. در اینجا، به نوعی یادآوری میشود که این جشن و شادمانی به درگاه پادشاه دنیا آمدهاند، گویی که مانند یک دانشآموز در حال یادگیری و تکرار درسهای خود هستند.
هوش مصنوعی: کاسه و شراب رنگین کنار هم است، صبح و غروب را ببینید که چگونه با هم درخشندگی و زیبایی ایجاد کردهاند. در این میان، شکوه و عظمت کیخسرو نیز قابل مشاهده است. آثار او در این زیباییها نمایان است.
هوش مصنوعی: شروان، شهری از پادشاهیهای قدیم، با حالتی افسرده و غمگین، در برابر افرادی سرسخت و گردنکش ایستاده است. دستان او همچون ابرهایی پربار و پر از زیبایی، چون لعلهای دلانگیز جلوهگر شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده
ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده
آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین
با زهر پیکان در کمین ترکان خونخوار آمده
تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو
[...]
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو
[...]
عید است خوبان نیم شب در کوی خمار آمده
سرمست گشته صبحدم، غلتان به بازار آمده
عید آمد از چرخ برین، پر شادمانی بین زمین
مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده
با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه
[...]
از روی فرخ فال بین، زلفش نگونسار آمده
طاووس رنگین بال بین، افسونگر مار آمده
در دیر شد رقصان صنم، یا میچمد صید حرم؟!
یا در گلستان ارم، سروی برفتار آمده؟!
چون رخ ز می رخشان کند، خورشید و مه پنهان کند؛
[...]
عید است و ساقی با قدح سرمست و خمار آمده
می خورده و سرخوش شده در شهر و بازار آمده
زاهد بیاور سبحه را زنار بستان در عوض
کان مغبچه در بتکده با زلف و زنار آمده
جمشید فرخ کوکبه در بزم گردون هر شبه
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.