گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵ - درد بی حدّ

 

گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت

گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت

گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی

گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت

گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶

 

گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت

گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت

گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی

گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت

دعوی عشق کردم سوگند‌ها بخوردم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷

 

هر جور که‌ز تو آید بر خود نهم غرامت

جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت

ای ماه‌روی از تو صد جور اگر بیاید

تن را بود چو خلعت جان را بود سلامت

هر کس ز جمله عالم از تو نصیب دارند

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت

دعوی عشق بازی بر وی بود غرامت

قد قامت مؤذن در گوش در نگنجد

آن را که شد ز خوبان مشمول قد و قامت

ساقی، بده شرابی زین توبه ریایی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت

ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت

گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن

چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت

در ماجرای عشقت جان در میانه دل

[...]

ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت

شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت

من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم

سنگی که بر سر من می آید از ملامت

عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم

[...]

جامی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۸

 

خالی نیند خوبان در دهر از ملامت

دارد خدای او را ای سیدا سلامت

مانند سرو هر جا افراختست قامت

صایب ندیده خود را تا دامن قیامت

سیدای نسفی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

از عاشقان چه خوشتر رسوایی و ملامت

وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت

یا رب تو پرده بردار از کار تا بدانند

کامروز در جهان کیست شایسته ی ملامت

گیرم که ما نرنجیم تا کی رواست آخر

[...]

نشاط اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۵ - طبیب شیرازی

 

خوش گفت پیر عقلم دوش از سر کرامت

عشق بتان ندارد حاصل بجز ندامت

از حادثات گیتی ایمن شوی و فارغ

در کوی می فروشان سازی اگر اقامت

رضاقلی خان هدایت
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۰ - در منقبت حضرت ابوالامه علی بن ابیطالب علیه السلام

 

چون در چمن چمان شد، آن شوخ سرو قامت

در هر قدم به پا کرد هنگامهٔ قیامت

از آب و رنگ رخسار، بر آبروی گلزار

بازار سرو به شکست، قدّش زاستقامت

تو خون خلقی نوشی ای شیخ و ما می ناب

[...]

محیط قمی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

 

ای دوحه نبوت ای ریشه امامت

ای کان لطف و احسا ای معدن کرامت

گر از برای تائب باشد ندم علامت

اینک منم غریقی در لجه ندامت

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode